معرفی و خلاصه داستان نمایشنامه‌های شکسپیر

دوستان عزیز و ارجمند! در این مقاله ابتدا فهرست نمایشنامه‌های ویلیام شکسپیر به تفکیک موضوعی تقدیم حضورتان می‌شود و در ادامه هر یک از نمایشنامه‌ها به طور جداگانه معرفی می‌شود. اگر قصد خرید مجموعه صوتی و متنی کلیه آثار شکسپیر (نمایشنامه‌ها و غزلیات) را دارید به انتهای همین مطلب مراجعه کنید یا اینجا کلیک کنید.

فهرست نمایشنامه‌های تاریخی شکسپیر

فهرست نمایشنامه‌های کمدی شکسپیر

فهرست نمایشنامه‌های تراژدی شکسپیر

خلاصه داستان نمایشنامه جان شاه شکسپیر

زندگی و مرگ کینگ جان
زندگی و مرگ کینگ جان نمایشنامه‌ای تاریخی است که به برجسته‌سازی و بازگویی هنری دوران سلطنت شاه جان (کینگ جان)، پادشاه انگلستان می‌پردازد. او که در فاصله سال‌های ۱۱۹۹ تا ۱۲۱۶ میلادی بر انگلستان حکومت می‌کرد، فرزند هنری دوم پادشاه انگلستان و الینور د آکیتن بود و پدر هنری سوم، پادشاه بعدی انگلستان به حساب می‌آمد. اعتقاد بر این است که نمایشنامه کینگ جان در اواسط دهه ۱۵۹۰ نوشته شده‌است، اما انتشار آن تا سال ۱۶۲۳ میلادی، یعنی زمانی که کلیات شکسپیر با عنوان فیرست فولیو منتشر شد، به تعویق افتاد.

شخصیت‌های جان شاه


کینگ جان (شاه جان)
شاهزاده هنری، پسر پادشاه (که به عنوان هنری سوم به سلطنت می‌رسد)
آرتور یکم، برادرزاده پادشاه
ارل پمبروکی
ارل اسکس
لرد بیگوت
هوبرت دی برگ
روبرت فالکونبریج، پسر سر رابرت
فیلیپ حرامزاده، برادر ناتنی وی (که به نام ریچارد نیز شناخته می‌شود)
جیمز گورنی، خدمتکار بانو فالکونبریج
پیتر پامفرتی (اهل پافرت)، پیغام رسان
فیلیپ، پادشاه فرانسه
لوئیس، عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
لیموجس، دوک اتریش
کاردینال پاندولف (یا پاندُلف)، ایلچی پاپ اینوسنت سوم
ملونه، یک لرد فرانسوی
چاتیلیون، سفیر فرانسه در دربار شاه جان
ملکه الینور، بیوهٔ هنری دوم، ننهٔ شاه جان
کنستانس، بیوه جفری (برادر بزرگ کینگ جان) و مادر آرتور
بلانشه اسپانیولی، دختر پادشاه کاستیل، خواهر کینگ جان
بانوی فالکونبریج (لیدی فالکونبریج)، بیوهٔ سر رابرت فالکونبریج
لردها، دلقک‌ها، و غیره.

خلاصه نمایشنامه جان شاه
سفیری محرمانه از فرانسه به دیدار جان شاه می‌آید و خواست فرانسه مبنی بر اینکه وی تاج و تخت خویش را به دست برادرزاده‌اش آرتور بسپارد را با وی مطرح می‌سازد، چراکه فیلیپ، پادشاه فرانسه معتقد است که آرتور وارث برحق تاج و تخت انگلستان است. سفیر محرمانه همچنین اخطار می‌دهد که اگر جان حاضر به کناره‌گیری از تخت سلطنت نشود، جنگ در انتظار وی خواهد بود.

 

جان بر یک اختلاف مربوط به زمین میان رابرت فالکومبریج و برادر بزرگ‌تر او فیلیپ (معروف به «حرامزاده») نظارت دارد و در طی موضوعات مربوط به این اختلاف آشکار می‌شود که فیلیپ پسر نامشروع پادشاه ریچارد اول است. ملکه الینور، که هم مادر ریچارد و هم مادر جان محسوب می‌شود، شباهت و بستگی خانوادگی آن‌ها را به رسمیت می‌شناسد و….

خلاصه داستان نمایشنامه ادوارد سوم شکسپیر

دوران سلطنت پادشاه ادوارد سوم

شاه ادوارد سوم توسط کنت آرتوآ مطلع می‌شود که او، ادوارد، وارث واقعی پادشاه قبلی فرانسه بوده است. در همین حال سفیری از فرانسه وارد می‌شود و از ادوارد می‌خواهد که به پادشاه جدید فرانسه ادای احترام کند. ادوارد از این کار سر باز می‌زند و تأکید می‌کند که برای احقاق حق خود حمله خواهد کرد. آنگاه قاصدی از راه می‌رسد و می‌گوید که اسکاتلندی‌ها در حال محاصره قلعه‌ای در شمال انگلستان هستند. ادوارد تصمیم می‌گیرد ابتدا با این مشکل مقابله کند…

خلاصه داستان نمایشنامه ریچارد دوم شکسپیر

زندگی و مرگ شاه ریچارد دوم که معمولا با نام ریچارد دوم شناخته می‌شود، یک نمایشنامه تاریخی از ویلیام شکسپیر است که احتمالا در سال ۱۵۹۵ نگاشته شده‌است. این نمایشنامه بر اساس زندگی ریچارد دوم انگلستان (دوران حکومت: ۱۳۷۷ تا ۱۳۹۹) نوشته شده و درباره تاریخچه سقوط وی و دسیسه‌های اشراف و نجیب‌زادگان پیرامون اوست. این نمایشنامه، نخستین قسمت از چهارگانه‌ای است که توسط برخی از محققان با عنوان «هِـنریاد» یاد می‌شود و پس از آن، سه نمایشنامه دیگر در مورد جانشینان ریچارد نوشته شد: هنری چهارم، قسمت اول، هنری چهارم، قسمت دوم و هنری پنجم.

شخصیت‌های ریچارد دوم

 

اصلی:

ریچارد دوم
جان گونت
ادموند، دوک یورک
دوک آمرل
توماس موبری
ملکه
دوشس یورک
دوشس گلوچستر

 

یاغی‌ها:

هنری چهارم
ارل نورثومبرلند
هنری پرسی
لرد راس
لرد ویلوبی
ارد فینزواتر
سـِر پیرس اسکتون

 

متحدان یاغی‌ها:

دوک ساری
ارل سالیسبری
بوشی
بگت
گرین
اسقف کارلایل
راهب وست‌مینستر
سِـر استیون اسکروپ

 

دیگران:

لرد مارشال
سروان ولزی
دو افسر مأمور رساندن پیام‌های رسمی پادشاه
باغبان
دستیار باغبان
ندیمه‌های ملکه
زندانبان
اصطبل‌دار
میهمانان، لردها، سربازان، جارچی‌ها و غیره.

خلاصه داستان نمایشنامه ریچارد سوم شکسپیر

ریچارد سوم نمایش‌نامه‌ای تاریخی اثر ویلیام شکسپیر است که داستان تراژیک به قدرت رسیدن شاه ریچارد سوم و سقوط وی را به پرده می‌کشد. به روایت شکسپیر وی مردی بدقیافه، گوژپشت، حیله‌گر و خشن و برادر پادشاه وقت از دودمان پلانتاجنت است که با خود عهد کرده به هر قیمتی شده صاحب تاج و تخت شود. نمایش‌نامه ریچارد سوم، پُرشخصیت‌ترین نمایش درمیان نمایش‌نامه‌های شکسپیر است و ماجراهای آن در اواخر سده شانزدهم میلادی براساس نحوه ظهور و سقوط شاه ریچارد سوم نوشته شده‌است.

 

در نمایش‌نامه، ریچارد سوم برای رسیدن به تاج و تخت، برادرزاده‌های خود را که ملقب به «شاهزاده‌های برج» بودند به قتل می‌رساند. این شاهزاده‌ها تنها پسران ادوارد چهارم و در زمان مرگ پدرشان ۹ و ۱۲ ساله بودند.

خلاصه داستان نمایشنامه هنری چهارم شکسپیر

نمایشنامه هنری چهارم دو قسمت دارد. در قسمت اول، سلطنت هنری چهارم با مشکلاتی همراه است: نگرانی شخصی او از غصب تاج و تخت ریچارد دوم با یک جنگ صلیبی و حمله به سرزمین مقدس حل‌شدنی خواهد بود، اما مشکلات در مرز اسکاتلند و ولز چنین اقدامی را غیرممکن می‌کند. علاوه بر این، اختلافاتی او با خانواده پرسی، که به او در رسیدن به تاج و تخت کمک کردند، و اختلافاتش با ادموند مورتیمر، وارث منتخب ریچارد دوم، روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شود…

 

در قسمت دوم، داستان بر مسیر پادشا شدن شاهزاده هال و طرد و دفع نهایی فالستاف تمرکز دارد. برخلاف قسمت اول، ماجراهای هال و فالستاف تقریبا کاملا مجزا دنبال می‌شود، به‌طوری که این دو شخصیت تنها دو بار و برای مدت کوتاهی با هم ملاقات می‌کنند. لحن بیشتر قسمت‌های نمایشنامه، مرثیه‌ای است و بر دوران فالستاف و نزدیک شدن مرگ او تمرکز دارد، که به موازات بیماری رو به رشد شاه دنبال می‌شود.

خلاصه داستان نمایشنامه هنری پنجم شکسپیر

نمایشنامه هنری پنجم روایتی است از داستان هنری پنجم، پادشاه انگلستان با تمرکز بر حوادث قبل تا بعد از نبرد آزینکورت در سال ۱۴۱۵ از سری جنگ‌های صد ساله میان انگلستان و فرانسه.

خلاصه داستان نمایشنامه هنری ششم شکسپیر

هنری ششم، قسمت اول

نمایشنامه هنری ششم در قسمت اول دربرگیرنده وقایع سال‌های ۱۴۵۳-۱۴۲۲ میلادی است. از جمله وقایع تاریخی که در نمایشنامه شکسپیر به آن‌ها اشاره شده است و از جمله رویدادهای تاییدشده عصر هنری ششم (تاریخ سلطنت ۱۴۷۱-۱۴۲۲) شناخته می‌شوند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

 

    از دست رفتن فرانسه و رشد فرقه‌های نظامی در انگلستان

    مراسم تشییع هنری پنجم (۱۴۲۲)

    محاصره اورلان (۱۴۲۸-۱۴۲۹)

    محاصره روآن، تاج‌گذاری هنری ششم در پاریس (۴۳۱)

    مرگ تالبوت  (۱۴۵۳)

    دستگیری و اعدام ژاندارک (۱۴۳۱-۱۴۳۰)

    ازدواج هنری ششم و مارگارت آنژو

قسمت اول نمایشنامه هنری ششم در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۳۱ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:

 

    هنری ششم: پادشاه نوجوان انگلستان، پسر هنری پنجم.

    همفری: دوک گلاستر، عموی شاه و حامی سلطنت در دوران کودکی شاه؛ دشمن ملت، عاشق جنگ و مخالف هرگونه صلح.

    دوک بدفورد: عموی دیگر شاه و نایب السلطنه فرانسه.

    هنری بوفورت: اسقف وینچستر و سپس کاردینال، مردی با قلبی تهی، برادر گستاخ و خودخواه پدربزرگ شاه و رقیب دوک گلاستر که اصلاً ترسی از خدا یا شاه ندارد.

    تامس بوفورت: دوک اگزنر، عموی پیر شاه و قیم او.

    ریچارد پلانتاجنت: پسر ریچارد، ارل فقید کمبریج، بعدها دوک یورک، جانشین و وارث ریچارد دوم و رهبر خاندان یورک.

    ریچارد نویل: ارل واریک؛ بعدها خالق شاهان لقب می‌گیرد، عضوی از خاندان یورک (رز سفید).

    جان بوفورت: ارل و سپس دوک سامرست، از خاندان لنکستر (رز قرمز).

    ویلیام دلاپول: عضو خاندان لنکستر (رز قرمز).

    ارل سافوک: عضو خاندان لنکستر (رز قرمز).

    باست: عضو خاندان لنکستر (رز قرمز).

    لرد تالبوت: ارل شروزبری، فرمانده ارتش انگلستان، بوف وحشتناک و بدیمن مرگ؛ کابوس فرانسوی‌ها، قهرمانی خون ریزتر از او هرگز شمشیر به دست نگرفت، کوتوله‌ای مسخره.

    جان تالبوت: پسر بیگناه و دلیر لرد تالبوت.

    ارل سالزبری: آینه تمام نمای مردان رزم، ژنرال انگلیسی در فرانسه.

    سر ویلیام لوسی: از فرماندهان ارتش انگلیس.

    سر ویلیام گلانزویل: از فرماندهان ارتش انگلیس.

    سر تامس گارگریو: از فرماندهان ارتش انگلیس.

    سر جان فاستولف: سرهنگ انگلیسی، فردی ترسو.

    دوک بورگوندی: از بستگان مادری هنری ششم، عضو ارتش انگلستان اما خائن.

    شارل: ولیعهد و بعدها پادشاه فرانسه، مردی درستکار.

    رین یه: دوک دانژو و پادشاه ناپل.

    دوک دالانسون: ژنرال شارل.

    حرامزاده اورلئان: ژنرال شارل.

    ژان لاپوسل: معروف به ژاندارک، آفت انگلیسی ها، ازنظر فرانسویان دختری است که از آسمان‌ها آمده و با شمشیر دبورا می‌جنگد؛ ازنظر انگلیسی‌ها دمامه‌ای پرخاشگر، عجوزه‌ای ملعون و هرزه‌ای بی حیا.

    چوپان پیر: پدر ژاندارک.

    کنتس آوورن: بانوی اشراف زاده انگلیسی که برای تالبوت دام می‌گسترد.

    مارگارت آنژو: زیبای آسمانی، دختر رین یه و بعدها همسر هنری ششم.

    وودویل: افسر نگهبان برج لندن.

    شهردار لندن

    فرماندار پاریس

    ژنرال نیروهای فرانسوی در بردو.

    نجیب زادگان، زندانبانان برج، جارچی‌ها، گزمه‌ها، سربازان، توپچی‌ها، باربرها، قاصدان، ملازمان انگلیسی و فرانسوی و اشرار.

انگلستان در سوگ «مستولی شدن ناشرافتمندانه مرگ» بر هنری پنجم، «آینه شاهان مسیحی» به سر می‌برد. این سوگواری سراسری و عزا هنگامی شدت می‌یابد که قاصدان خبرهای وحشتناکی از فرانسه می‌آورند، مبنی بر از دست رفتن تمامی اراضی و املاک به دست آمده در جنگ بزرگ، به تخت نشستن شارل ولیعهد فرانسه و همچنین اسیر شدن تالبوت، فرمانده ارتش انگلستان. این اخبار کاخ وستمینستر را به قصر اندوه و شکست بدل می‌سازد. در لندن، شاه خردسال، هنری ششم در محاصره عموهای خود به سر می‌برد. در حالی که خیابان‌های سراسر شهر به سبب شورش‌های عمال «آبی پوش» همفری گلاستر و «خرمایی پوشان» هنری بوفورت، اسقف وینچستر دچار هرج و مرج و ناآرامی است؛ عموهای شاه از سمت‌های نائب السلطنه‌ای خود سوءاستفاده فراوان می‌کنند و اوضاع مملکت روز به روز بیشتر به وخامت می‌گراید. در خاک فرانسه، فرماندهان ارتش انگلیس، از جمله سالزبری و تالبوت (که با یک اسیر فرانسوی مبادله و آزاد گشته‌اند)، بدون پشتیبانی از انگلستان، با فرانسویان به جنگ برمی‌خیزند. در هنگامه این جنگ ناگهان اتفاق پیش‌بینی‌نشده‌ای بروز می‌کند: ژاندارک دختر چوپانی است که پدیدار می‌شود و ادعا می‌کند برای کمک و نجات فرانسه «ظهور» کرده است. کشته شدن لرد سالزبری و سر تامس گارگریو به دست ژاندارک واقعه بحرانی دیگری برای انگلستان ایجاد می‌کند…

هنری ششم، قسمت دوم

نمایشنامه هنری ششم در قسمت دوم در بر گیرنده وقایع سال‌های ۱۴۵۵–۱۴۴۵ است. از جمله وقایع تاریخی که در نمایشنامه شکسپیر به آن‌ها اشاره شده‌است و از جمله رویدادهای تأیید شده عصر هنری ششم (تاریخ سلطنت ۱۴۷۱–۱۴۲۲) شناخته می‌شوند می‌توان به این موارد اشاره کرد:

 

    جنگ‌های گل رز

    قتل همپفری دوک لنکستر (۱۴۴۷)

    شورش جک کید (۱۴۵۰)

    پیروزی یورک‌ها در سنت آلبنز (۱۴۵۵)

 

قسمت دوم نمایشنامه هنری ششم در ۵ پرده تدوین شده است و دارای ۴۷ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:

 

    هنری ششم: پادشاه انگلستان؛ اکنون به سنی که خود قادر به حکومت باشد رسیده‌است، ولی شاهی رقت‌انگیز، ضعیف و کاملاً منفی است. ترحم احمقانه او بیش از آنست که بتواند شاهی خوب باشد، اما در باطن مردی پاک و مقدس است، که این روحیات کلیسایی نیز مناسب تاج شاهی نیست.

    همفری: دوک گلاستر، عموی شاه و «قیم عالی»، رئیس مملکت.

    کاردینال بوفورت: اسقف وینچستر، روحانی متکبر، برادر پدربزرگ شاه و رهبر خائن و مغرور مخالفان گلاستر؛ مردی که چشمان سرخ و درخشانش از کینه‌های او حکایت دارند.

    دوک سافوک: سوگلی شاه؛ او کسی است که خیانت و ناپاکی اش چشمه سیمگون آب انگلستان را آلوده کرده‌است.

    دوک سامرست: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).

    دوک باکینگهام: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).

    لرد کلیفورد: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).

    پسر لرد کلیفورد: عضو جناح لنکستر (رز قرمز).

    لرد سی: برادر خوب شاه و عضو جناح لنکستر (رز قرمز).

    ریچارد پلانتاجنت: یورک کوتوله کله‌شق که دستش را برای چنگ زدن به ماه دراز کرده؛ رهبر جناح یورک (رز سفید).

    ادوارد: تلی از خشم، قلنبه‌ای گندیده و هضم نشده که رفتارش مانند هیکلش کج است.

    ریچارد: پسر ادوارد.

    ارل سالزبری: از جناح یورک (رز سفید).

    ارل واریک: از اعضای جناح یورک (رز سفید).

    جک کید: ملقب به لرد مورتیمر؛ فردی هوچی و عوامفریب.

    متیو گاف: از اوباش زیر دست جک کید.

    جورج بویس: از اوباش زیر دست جک کید.

    جان هانلند: از اوباش زیر دست جک کید.

    دیک قصاب: از اوباش زیر دست جک کید.

    اسمیت بافنده: از اوباش زیر دست جک کید.

    مایکل: از اوباش زیر دست جک کید.

    سر همفری ستافورد و ویلیام ستافورد: دو برادر که با کید پیکار می‌کنند.

    الکساندر ایدن: نجیبزاده‌ای اهل کنت که در نهایت جک کید را می‌کشد.

    مارگارت دانژو: ملکه هنری ششم، شهبانویی زیبا ولی سرسخت، سنگدل و آمر با اراده‌ای پولادین.

    الینور کابهم: دوشس گلاستر، زنی با روحیه‌ای تسخیر ناپذیر؛ بانویی که از ایفای نقش در نمایش پر خطر سرنوشت ابایی ندارد.

    هیوم

    ساوث ول: کشیشان نابکار.

    مارجری جردن: جادوگر.

    راجر بالینگ بروک: شعبده باز.

    آسمات: شبح

    سر جان استنلی: محافظ دوشس گلاستر در تبعید.

    لرد اسکیلز: فرمانده برج لندن.

    ووکس: نامه رسان.

    کاپیتان کشتی

    ناخدا

    دستیار ناخدا

    والتر ویتمور: قاتل دوک سافوک.

    تامس هورنر، زراد و پیتر دستیارش.

    شهردار سنت آلبنز.

    کشیش شهر چاتام.

    سیمپکاکس، شیاد و همسرش

    نجیبزادگان، ملازمان، دادخواهان، گزمه‌ها، سربازان، نگهبانان، پیک‌ها، جارچیان، شهروندان و اراذل و اوباش.

خلاصه داستان نمایشنامه هنری هشتم شکسپیر

پرده اول نمایشنامه هنری هشتم با گفتگوی بین دوک‌های نورفولک و باکینگهام و لرد ابرگاونی آغاز می‌شود. سخنان آنها حاکی از نارضایتی متقابل آنها نسبت به قدرت ظالمانه و غرور بیش از حد کاردینال ولسی است. ولسی با همراهانش بر روی صحنه ظاهر می‌شود و خصومت خود را نسبت به باکینگهام ابراز می‌کند. بعدا باکینگهام به اتهام خیانت دستگیر می‌شود…

خلاصه داستان نمایشنامه طوفان شکسپیر

نمایشنامه طوفان در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۶ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارت اند از:

 

    پروسپرو: دوک میلان مردی دانشور، خردمند، آشنا به نجوم و فلسفه، پرهیزگار و بعدها جادوگری بس نیرومند.

    میراندا: دختر دوک که عاشق شاهزادهٔ ناپل می‌شود.

    فردیناند: پسر پادشاه ناپل، میراندا بجز برای او برای مرد دیگری شوق و آرزو نداشت.

    آریل: روحی در فرمان پروسپه رو، حیله‌گر، نشانه‌ای از تردستی و قدرت پروسپرو در سحر و جادو برای تسلط بر عناصر فرادست زمین همچون باد و تندر و آتش.

    کالیبان: برده و آلت دست پروسپرو، تخم ریز شیطان و جادوگری در زمین، نقطه مقابل آریل، نشان قدرت پروسپرو در سحر و جادو برای تسلط بر عناصر فرودست زمین همچون خاک و آب.

    آلونسو: پادشاه ناپل، حاکمی ضعیف‌النفس و بی‌اراده.

    سباستین: برادر خائن پادشاه ناپل.

    آنتونیو

    گونزالو

    ترینکولا

    ستفانو

    آدریان

    فرانسیسکو

    آیرس

    سیریس

    ژونو

    ناخدای کشتی، حوریان، پاروزنان و ملوانان.

 

در جزیره‌ای زیبا و افسونگر در دریاهای مناطق گرمسیری، پروسپرو و دخترش میراندا زندگی می‌کنند. دوازده سال پیش پروسپرو حاکم دوک‌نشین میلان بود. وی در آن سال‌ها شب و روز سرگرم و مجذوب مطالعات پیشگویی و احضار مردگان بود، و تمام امور دولتی در دست برادرش آنتونیو بود. آنتونیوی پلید با زدوبند و کمک آلونسو، پادشاه ناپل، رفته‌رفته دولت و اموال پروسپرو را غصب کرده و سرانجام نیز او و دختر خردسالش را در قایقی بی بادبان در دریا رها ساخته بود. آنچه جان این دو را نجات داده بود، کمک پنهانی گونزالو، دوست خوب و از مشاوران دیرین پروسپرو بود. گونزالو چون از نقشه خبر داشت، شب پیش از تبعید بی‌رحمانه دوک، دست به کار کمک شده و افزون بر مهیا کردن وسایل لازم برای قایق و آب و خوراک، جبه ساعات تفکر، عصای سحرآمیز و بسیاری از کتب خود دربارهٔ سحر و جادو را نیز برای دوک تبعید شده گذاشته بود. دوک و فرزندش پس از سرگردانی بسیار درمیان امواج، عاقبت در جزیره‌ای کوچک و دورافتاده که متعلق به کالیبان، بچه خوک بی مادر جادوگر شرور بود، به ساحل رسیده بودند. تلاش‌های فراوان پروسپه رو برای آدم کردن این بچه دیو بیهوده مانده بود؛ چون او به گونه‌ای ارثی هم ابلیس‌زده بود و هم فقط هیزم‌شکن. افزون بر این برده خام و خشن موجود دیگری نیز در آسمان جزیره به خدمت پروسپرو درآمده بود: او آریل نام داشت که روح لطیف و دل‌پذیر بادهای آسمانی بود و نقطه مقابل کالیبان زمینی و حیوانی. اکنون که سال‌ها گذشته‌است، پروسپرو با دانش قبلی خود و با خواندن کتاب‌های گونزالو، تبدیل به جادوگری چیره‌دست گشته‌است. او از راه سحر و افسون مطلع می‌شود که جمع دشمنان دیرینش پس از عروسی شاهدخت ناپل برای خوشگذرانی و دوران ماه عسل با کشتی عازم این جزیره هستند. پروسپرو به کمک آریل طوفانی سهمناک برمی‌انگیزد و کشتی آنان را غرق می‌کند، ولی تمام سرنشینان را به نحوی بر تخته پاره‌های کشتی شکسته به صورت گروه‌های پراکنده به سواحل جزیره می‌آورد…

خلاصه داستان نمایشنامه تاجر ونیزی شکسپیر

نمایشنامه تاجر ونیزی در پنج پرده تدوین شده و دارای ۱۸ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش‌نامه عبارتند از:

 

    شایلاک: شایلاک یک رباخوار یهودی است که بسیار ثروتمند و پدر جسیکا است.

    پورتیا: در قسمت اول نمایش‌نامه تا مدتی که محکوم به اطاعت از وصیت‌نامه پدرش دربارهٔ صندوقچه‌ها است نقش مهمی ندارد، اما در صحنه دادگاه خصائل اصلی او ناگهان هویدا می‌شود.

    آنتونیو: آنتونیو از برخی جهات یکی از قهرمانان داستان به‌شمار می‌رود، زیرا گذشته از اینکه نمایش‌نامه به نام اوست و باآن‌که فعالیت او در داستان زیاد نیست، به عنوان نمونه عالی فداکاری در راه دوستی معرفی شده که از خوشی دیگران شاد است و موفقیت بسانیو و پورشیا دو قهرمان دیگر داستان بستگی به او دارد.

    بسانیو: نقش اساسی او در داستان صندوقچه و این‌که عامل اصلی قرض گرفتن از شایلاک در واقع بسانیو بوده، او را به یکی از شخصیت‌های اصلی داستان تبدیل کرده‌ است.

    دوک ونیز

    نریسا

    گراتیانو

    لورنزو

    جسیکا

    سالانیو

    سالارینو

    ساله ریو

    توبال

    شاهزادهٔ مراکش

    شاهزادهٔ آراگون

    لانسلوت گوبو

    گوبوی پیر

    لئوناردو

    بزرگان ونیز، مأموران دادگاه شهر، زندانبان، خدمتکاران پورتیا.

تاجر ونیزی از تلفیق دو داستان اصلی و دو داستان فرعی دیگر به وجود آمده‌است. یکی از دو داستان، مربوط به قرضی است که آنتونیو تاجر ونیزی برای کمک به دوست خود بسانیو و تهیه مقدمات خواستگاری و عروسی وی با دختری به نام پورشیا از یک رباخوار یهودی (شایلاک) می‌گیرد. آنتونیو به یهودیان علاقه زیادی ندارد و جملات یهودستیزانه‌ای بر زبان میاورد. عادت آنتونیو در وام دادن بدون سود باعث می‌شود که شایلاک مجبور شود سود کمتری درخواست کند. شایلاک در نهایت راضی می‌شود که وام را با سود کم بدهد ولیکن تنها به شرطی حاضر می‌شود که اینکار را انجام دهد که آنتونیو سندی به او بدهد که در صورت عدم امکان در پرداخت آن در موعد مقرر مقداری از گوشت بدن خود را، از هر قسمتی که طلبکار مایل باشد، به عنوان جریمه به او بدهد. بسانیو به آنتونیو می‌گوید که چنین شرط خطرناکی را قبول نکند ولیکن آنتونیو قرارداد را امضا می‌کند. بسانیو به بلمونت برای ازدواج با پورشیا می‌رود. پدر پورشیا از دنیا رفته‌است و وصیتی از خود به جای گذاشته‌است که هر کسی سبد درست را از سه سبد باقی گذاشته انتخاب کند دختر او را به همسری خواهد برد. اولین خواستگار شاهزادهٔ مراکشی است که سبد طلا را انتخاب می‌کند. خواستگار دوم شاهزادهٔ آراگون سبد نقره‌ای را انتخاب می‌کند. آخرین خواستگار بسانیو است که پورشیا برای او آرزوی موفقیت می‌کند زیرا او را قبلاً ملاقات کرده‌است. بسانیو سبد سربی را انتخاب می‌کند و موفق می‌شود با پورشیا ازدواج کند. در همین زمان در ونیز، کشتیهای آنتونیو در دریا گم شدند و تاجر ونیزی نمی‌تواند قرض خود را بازپس دهد. شایلاک یهودی مصمم است که قرض را از او پس بگیرد زیرا به خاطر اینکه دخترش جسیکا با یک مسیحی ازدواج کرده و مسیحی شده‌است از مسیحیان متنفر است. شایلاک آنتونیو را به دادگاه می‌برد. در بلمونت بسانیو نامه‌ای دریافت می‌کند که خبر دستگیر شدن آنتونیو به خاطر قرض شایلاک را به او می‌دهد. بسانیو به همراه پورشیا به سمت ونیز حرکت می‌کند تا به کمک پولی که از پورشیا گرفته‌است قرض شایلاک را بازپس دهد. اوج داستان در دادگاه دوک ونیز صورت می‌گیرد که در آن شایلاک حاضر نمی‌شود مبلغ ۶۰۰۰ دوکات را که دوبرابر مقدار قرض داده شده‌است قبول کند. او در عوض مایل به گرفتن گوشت آنتونیو است. دوک ونیز که دلش نمی‌خواهد اینکار را انجام بدهد از یک غریبه درخواست کمک می‌کند. این غریبه بالتازار وکیل پورشیا است. بالتازار به شایلاک می‌گوید که رحم داشته باشد ولیکن شایلاک با اصرار درخواست گوشت آنتونیو را می‌کند. دادگاه مجبور می‌شود که به شایلاک اجازه اینکار را بدهد و شایلاک به سراغ چاقوی خود می‌رود. در این هنگام پورشیا اعتراض می‌کند و می‌گوید که قرارداد تنها به شایلاک اجازه گرفتن یک تکه گوشت آنتونیو و نه خون او را می‌دهد. از این رو اگر شایلاک قطره‌ای از خون آنتونیو را بریزد بر اساس قانون باید مجازات شود. شایلاک شکست خورده و درخواست می‌کند که سه برابر مبلغ قرض به او داده شود. پورشیا این درخواست را رد می‌کند و اشاره به قانونی می‌کند که بر اساس آن چون شایلاک که یک غریبه و یک یهودی است تلاش کرده‌است که جان یک شهروند را بگیرد باید نیمی از ثروت خود را به دولت و نیمی را به آنتونیو داده و زندگی او در دست دوک باشد. دوک جان شایلاک را می‌بخشد.آنتونیو درخواست می‌کند که نیمی از ثروت شایلاک به لورنزو و جسیکا داده شود. به درخواست آنتونیو، دوک نیمی دیگر از ثروت را که سهم دولت است می‌بخشد به شرطی که شایلاک مسیحی شود. در این نمایش‌نامه دو داستان فرعی دیگر نیز وجود دارد که یکی از آن‌ها فرار دختر یهودی با مقداری جواهر و پول متعلق به او و ازدواج با یک جوان مسیحی است و دیگر موضوع اصرار وکیل در گرفتن انگشتری نامزدی از موکل خود به عنوان پاداش است که منجر به صحنه‌های خنده‌آور اختلاف و مشاجره ظاهری بین دو عروس و دو داماد می‌شود.

خلاصه داستان نمایشنامه شب دوازدهم شکسپیر

نمایشنامه شب دوازدهم در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۴ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:

 

    اورسینو: دوک احساساتی ایلیریا، انسانی نیک.

    اولیویا: کنتسی ثروتمند، همسایه اورسینو، در نهایت زیبایی.

    ویولا: قاصد اورسینو؛ مخفی در لباس پسران و با نام واقعی سزاریو. (هرگز عشق را به زبان نمی‌آورد…)

    سباستین: برادر دوقلوی ویولا.

    سر توبی بلچ: دایی اولیویا که در خانه او لنگر انداخته.

    ماریا: ندیمه اولیویا، یک سوسک کوچولو ولی زنده دل.

    سر آندرو اگوچیک: شوالیه‌ای احمق.

    فست: دلقک اجازه سر خود اولیویا.

    مال ولیو

    فابیان

    آنتونیو

    یک کاپیتان

    والنتین

    کوریو

    لردها، یک کشیش، افسران، ملاحان، نوازندگان و خدمتکاران.

 

شخصیت صوفی (the Sophy) در این نمایش‌نامه به شاه عباس صفوی اشاره دارد.

اورسینیو دوک محبوب ایلیریا، از فرط سیری و پول و جاه با بازی کردن نقش افتادن در دام عشق؛ دل بیمار و روح احساساتی خود را تا سرحد حالت جذبه و نشوه برانگیخته است. معشوقه او البته کسی جز کنتس اولیویای زیبای شهر نیست، که قصری در همسایگی کاخ دوک دارد. اورسینو به منظور ابراز عشق و شروع خواستگاری پیام و هدیه‌ای توسط قاصد جدید خود، سزاریوی جوان، برای کنتس می‌فرستد. اما نمی‌داند سزاریو که به تازگی به خدمت او درآمده در واقع دختری در لباس پسران است با نام واقعی ویولا. او از روزهای اول دیدن دوک به عشق او دچار گشته و اکنون بیش از همیشه غم زده‌است. در سوی دیگر کنتس اولیویا نیز در قصر خود مانند دوک احساساتی برانگیخته دارد، ولی آکنده از اندوه و تاسف. کنتس زیبا به تازگی تنها برادر عزیزش را از دست داده و از پذیرفتن و ابراز عشق و حتی همدمی هر مردی خودداری می‌کند. اما این همه باعث نمی‌شود که در نخستین دیدار با قاصد دوک (ویولا در لباس مبدل) به دریای عشق پرتلاطم او نیفتد…

خلاصه داستان نمایشنامه داستان زمستان شکسپیر

شخصیت‌های نمایش داستان زمستان (حکایت زمستان)

 

لئونتس (Leontes): پادشاه سیسیل

مامیلیوس (Mamillius): شاهزاده‌ی جوان سیسیل

کامیلو (Camillo): نجیب زاده سیسیل

آنتیگونوس (Antigonus): نجیب زاده سیسیل

کلئومنتس (Cleomenes): نجیب زاده سیسیل

دیون (Dion): نجیب زاده سیسیل

پولیگزنس (Polixenes): پادشاه بوهم

فلوریزل (Florizel): شاهزاده بوهم

آرکیداموس (Archidamus): نجیب زاده بوهم

چوپان پیر: پدر ظاهری پردیتا

دلقک: پسر چوپان

اتولیکوس (Autolycus): شیاد

هرمیون (Hermione): همسر لئونتس

پردیتا (Predita): دختر هرمیون و لئونتس

پولینا (Paulina): همسر آنتیگونوس

امیلیا (Emilia): ندیمه هرمیون

موپسا (Mopsa): چوپان زن

دورکاس (Dorcas): چوپان زن

 

لئونتس با خشنودی تمام سرگرم پذیرایی از پولیکسینس پادشاه بوهیمیا و دوست زمان کودکی خویش است؛ ولی چون هرچه تعارف می‌کند نمی‌تواند مهمان خود را متقاعد سازد که تمام زمستان را نزد او بماند، از همسر خود خواهش می‌کند با اصرار موافقتش را جلب کند. وقتی ملکه به سهولت موافقت مهمان را کسب می‌کند، شک و تردید لئونتس برانگیخته می‌شود و به این خیال می‌افتد که باید بین این دو سَروسِرّی باشد. این احساس شک شاه به زودی به مشغله فکری شبانه روزی او تبدیل می‌شود، تا آنجا که به یکی از مشاوران وفادارش به نام کامیلو دستور می‌دهد پولیکسینس را مسموم کند؛ ولی کامیلو که به بی‌گناهی پولیکسینس ایمان دارد، او را از خطری که در کمینش است آگاه می‌کند و مقدمات فرار شبانه او را فراهم می‌سازد و خود نیز همراه او از دربار سیسیل می‌گریزد…

خلاصه داستان نمایشنامه کمدی اشتباهات شکسپیر

نمایشنامه کمدی اشتباهات در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۳ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:

 

    سولینوس: دوک افه سوس، حاکمی که عدل و داد را با ترحم معتدل می‌کند.

    اژئون: تاجر پیری از جزیره سیراکیوس.

    امیلیا: راهبه‌ای در شهر افه سوس که بعد معلوم می‌شود زن اژئون است.

    آنتی فلوس افه سوس و آنتی فلوس سیراکیوس: برادران دوقلو، فرزندان اژئون و امیلیا.

    درومیوی افه سوس و درومیوی سیراکیوس: برادران دوقلو، خدمتکاران آنتی فلوس‌ها.

    آدریانا

    لوسیانا

    یک رقاصه

    پینچ

    بالتازار

    آنجلو

    زندانبانان، افسران، تاجران و پیشخدمت‌های در خدمت دوک.

به دلیل دشمنی طولانی بین اهالی دو شهر افه سوس و سیراکیوس در روم غربی، اژئون که بازرگانی مسن و اهل سیراکیوس است در سفر به شهر رقیب و دشمن به وسیله مردان سولینوس دستگیر و محکوم به مرگ می‌شود. هنگامی که اژئون در حضور دوک است با تعریف زندگی غم‌آلود و پردرد خود احساس ترحم دوک را برمی‌انگیزد و از او یک روز مهلت می‌گیرد تا پولی را که برای فدیه و آزادسازی او مقرر شده‌است فراهم کند…

خلاصه داستان نمایشنامه درد بیهوده عشق شکسپیر

نمایشنامه درد بیهوده عشق در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۷ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:

 

    فردیناند: پادشاه ناواره، که تصمیم گرفته‌است دربارش را به آکادمی علم و دانش تبدیل کند.

    پرنسس فرانسه: دوشیزه‌ای با نجابت و طبعی شاهوار که هنگام وقوع نمایش به عنوان سفیر ویژه‌ای از فرانسه مهمان شاه است.

    سر ناتانائیل: کشیشی طفره رو.

    مرکاد: یک قاصد.

    بردن، دوماین و لانگاویل: دوستان و ملازمان شاه.

    روزالین: هرزه‌ای با جبین همچون مخمل، از ندیمه‌های پرنسس.

    ماریا

    کاترین

    بویه

    کاستارد

    آنتونی دال

    دون داریانو دو آرمادو

    ماث

    ژاکوئنتا

    هولوفرنس

    دو هنرمند، نجیب زادگان دربار، یک جنگلبان، پیشکاران

فردیناند پادشاه ناواره ناگهان اراده کرده است که به جای تفریحات معمولی و همیشگی درباری، کاخ خود را به صورت آکادمی برای کسب علم و دانش درآورد. در مجلس عیشی که در کاخ برگزار می‌شود سرانجام میعاد بسته می‌شود که در مدت سه سال مردان دربار جز مطالعه و روزه گرفتن و فقط سه ساعت خواب در شبانه روز کار دیگری انجام ندهند؛ و از همه مهم‌تر با هیچ زنی حرف نزنند…

خلاصه داستان نمایشنامه ترویلوس و کرسیدا شکسپیر

ترویلوس و کرسیدا حکایتی قرون وسطایی است و بخشی از اسطوره‌شناسی یونان باستان نیست. قسمت اصلی نمایشنامه پیرامون جنگ و رهبران نیروهای یونان و تروا یعنی آگاممنون پادشاه یونانیان و پریام سیر می‌کند. داستان ترویلوس و کرسیدا در طول سال‌های جنگ تروا واقع شده‌است. در این نمایشنامه دو موضوع اصلی دنبال می‌شود. در یکی از آنها ترویلوس شاهزاده تروآیی و پسر پریام (شاه تروا) به کرسیدا که او هم اهل تروا است اظهار عشق می‌کند. آنها با یکدیگر روابط صمیمانه دارند و ادعا می‌کنند که عشقشان فناناپذیر است، قبل از اینکه کرسیدا در مبادله زندانیان با یونانی‌ها به یک زندانی تروایی در جنگ تبدیل شود. هنگامی که ترویلوس تلاش می‌کند تا کرسیدا را در اردوگاه یونانیان ملاقات کند، به‌طور اتفاقی دیومدس را می‌بیند که با محبوب وی کرسیدا، عشق بازی می‌کند و تصمیم می‌گیرد انتقام پیمان‌شکنی کرسیدا را بگیرد.

نمایشنامه ترویلوس و کرسیدا در ۵ پرده تدوین شده‌است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارت اند از:

 

تروایی‌ها

پریام: شاه تروا
فرزندان پریام: کاساندرا (یک پیشگو)، هکتور، ترویلوس، پاریس، دیفوبوس، هلنوس و فرزند دیگری به نام مارگارتون
اندروماک: همسر هکتور
آنیاس: یک فرمانده
آنتنور: یک فرمانده دیگر
کالاکاس: یک کشیش تروایی خائن که با یونانیان مشارکت داشت
کرسیدا: دختر کالاکاس
الکساندر: خادم کرسیدا
پانداروس: عموی کرسیدا

 

یونانیان

آگاممنون: شاه یونانیان و رهبر آنان هنگام تهاجم به کشورهای دیگر
آشیل: شاهزاده
آژاکس: شاهزاده
دیومدس: شاهزاده
نستور: شاهزاده فرزانه و چرب‌زبان
اولیس: شاه ایتاکا (جزیره در غرب یونان)، (در بعضی ویرایش‌ها به عنوان اودیسه یا اودیسیوس نام برده شده است)
منلائوس: شاه اسپارت و برادر آگاممنون
هلن: همسر منلائوس
ترسیتس: یک احمق رده پایین بد شکل و ناسزاگو
پاتروکلوس: دوست و پسر عموی آشیل

خلاصه داستان نمایشنامه زنان سرخوش وینزر شکسپیر

نمایشنامه زنان سرخوش ویندزور (همسران خوش ویندزور) در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۹ شخصیت است. استفاده از تمثیل در نام‌های اشخاص در رابطه با شخصیت‌ها و نقش آنان در این نمایش بیش از سایر کارهای شکسپیر بارز و قابل توجه است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارت اند از:

 

    سر جان فالستاف: شهوت پرست، که باوجود گذشت عمر، هنوز زهوارش درنرفته بود.

    ماستر فورد و ماستر پیج: نجیب‌زاده‌های ویندزور.

    خانم فورد و خانم پیج: همسران ماستر فورد و ماستر پیچ.

    سوییت آن پیج: دختر زوج پیج.

    فنتون: جنتلمنی از اطرافیان پرنس هال؛ وحشی، خوشگذران، پرجنب و جوش است، می‌رقصد، شعر می‌گوید و بوی ماه‌های مه و آوریل را می‌دهد.

    دکتر کایوس: پزشک فرانسوی که دایماً صبر خداوند و زبان انگلیسی را ضایع می‌کرد.

    سلندر: گرچه خوب و جاافتاده بود ولی ابله بود. (آیا کله اش را جوری نگه نمی‌داشت که انگار روی تنش آزبست شده؟)

    مادام کوئیکلی: دلال محبت.

    شلو

    ویلیام پیج

    سر هیو اونس

    رابین

    پیستول

    نیم

    باردولف

    سیمپل

    راگبی

یک قاضی پیر روستایی به نام شلو (Shallow)، با خواهرزاده نسبتا جوان، لاغر، دراز و عصاقورت‌داده‌اش سلندر (Slender)، در شکایت و انتقاد از سر جان فالستاف (Falstaff) و کارهای نادرست او و اطرافیان رذلش صدای خود را بلند کرده‌اند. ماستر پیج از آنان دعوت می‌کند به خانه‌اش بیایند و همه نامهربانی‌ها را با جامی شراب به دست فراموشی بسپارند. در این مهمانی خود جان فالستاف نیز حضور می‌یابد و این پیر شهوت‌پرست ویندزور با همسران ماستر پیج و ماستر فورد آشنا می‌شود؛ دو بانوی خانه‌داری که بر جیب و زندگی شوهرانشان حاکمند. فالستاف که در عالم خیال خود تصور می‌کند این دو بانو با لبخندها و بذله گویی‌هایشان او را به عشق بازی فراخوانده‌اند، تصمیم می‌گیرد فن «درستکاری را ول کردن» و «انگلیسی شدن» را به این دو بیاموزد…

خلاصه داستان نمایشنامه رام کردن زن سرکش شکسپیر

نمایشنامه رام کردن زن سرکش دارای یک پیش پرده و ۵ پرده است. شخصیت‌های پیش پرده عبارتند از:

 

    کریستوفر سلای: یک سرهم‌بند مست.

    یک لرد، یک بانو، یک امربر، بازیگران، شکارچیان و خدمت گزاران.

 

نمایشنامه دارای ۱۵ شخصیت است. شخصیت‌های نمایشنامه عبارت اند از:

 

    باپتیستا مینولا: نجیب‌زاده‌ای ثروتمند، اهل پادوآ.

    کاترینا: دختر بزرگ و زیبای باپتیستا، تنها عیبش ستیزه‌جویی و گستاخی تحمل‌ناپذیر است.

    بیانکا: خواهر کوچک‌تر و نقطه مقابل کاترینای وحشی؛ الهه‌ای از مهربانی و ظرافت.

    پتروکیو: بی‌تربیتی کله‌پوک، ابلهی فحاش و در عین حال نجیب‌زاده‌ای از ورونا که تصمیم دارد کاترینا را رام و تصاحب کند.

    وینچنتیو: نجیب‌زاده‌ای سال خورده از پیزا.

    لوچنتیو: پسر وینچنتیو؛ جوانی مقبول و بامحبت، عاشق بیانکا.

    هورتنسیو و گرمیو: خواستگاران بیانکا.

    ترانیو و بیوندلو: خدمتکاران لوچنتیو.

    گرومیو و کرتیس: خدمتکاران پتروکیو.

    یک خیاط، یک بیوه زن، یک خراز.

    پیش نمایش: کریستوفر سلای درویش آب زیرکاه شهر شبی مست و خراب در گوشه خیابان افتاده است. لردی او را به قصر خود می‌برد. این لرد برای تفریح و خنده دستور می‌دهد پیش از آنکه مردک از خواب مستی بیدار شود؛ او را به بهترین اتاق‌های قصر ببرند و بهترین البسه فاخر را بر او بپوشانند. وقتی کریستوفر سلای از خواب مستی بیدار می‌شود خود را در میان خیل خدمتکاران رنگارنگ می‌بیند که در حال تعظیم و تکریم او هستند؛ از جمله پسری که در لباس و آرایش زنان نقش همسر او را بازی می‌کند. این همسر با نوازش به وی تبریک می‌گوید که او سرانجام از حالت غش و اغمای پانزده ساله مرض از دست دادن مشاعر بهبود یافته است. برای جشن و سرور و طرب، به منظور جلوگیری از بازگشت مرض بر اثر فکر و خیال، دستور داده می‌شود گروهی از بازیگران دوره‌گرد را به قصر آورند و نمایش رام کردن زن سرکش را در حضور عالیجناب بازی کنند.

 

    نمایشنامه: باپتیستا مینولا بازرگانی بسیار ثروتمند اهل پادوآ دو دختر دارد. دختر بزرگ‌تر، کاترینا، به سبب کارها و روحیه شیطانی و تخسی که دارد در شهر و دیار خود انگشت‌نماست و از همین رو بی شوهر مانده است؛ حال آنکه خواهر کوچک‌ترش، بیانکا، که محجوب و سربه‌زیر است، خواستگاران بسیار دارد، ولی پدر از پذیرفتن و دادن پاسخ مساعد به خواستگاران خودداری می‌کند؛ مگر آنکه اول برای دختر بزرگ‌تر شوهری پیدا شود…

خلاصه داستان نمایشنامه دو خویشاوند نجیب شکسپیر

سه ملکه به نزد تزئوس و هیپولیتا، حاکمان آتن می‌آیند و درخواست می‌کنند انتقام مرگ شوهرانشان به دست کرئون ظالم (پادشاه تبس) گرفته شود. کرئون سه پادشاه را کشته است و اجازه دفن صحیح آنها را نمی‌دهد. تسئوس موافقت می‌کند که با کرئون بجنگد.

خلاصه داستان نمایشنامه دو نجیب‌زاده ورونایی شکسپیر

نمایش دو نجیب‌زاده ورونایی در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۳ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:

 

    والنتاین: جنتلمن و از خاندانی خوب، دوستی واقعی و همیشه عاشق.

    پروتئوس: بدجنس و بوقلمون صفت، خائن به مقام دوستی و عشق.

    سیلویا: بانویی دل‌نشین و زیبا، دختر دوک میلان و معشوقه والنتاین.

    ژولیا: دوستدار همیشگی پروتئوس که به ناگزیر به هیئت پسران درمی‌آید.

    ثوریو: عاشق و خواستگار ثروتمند و دست و پا چلفتی سیلویا، رقیب زشت و ابله والنتاین.

    عالیجناب اگلامور

    آنتونیو

    دوک میلان

    اسپید

    لانس

    کرب

    لوستا

    پانتینو

    راهزنان بیشه‌های بیرون مانتوآ، خدمتکاران، نوازندگان، قراولان.

پروتئوس و والنتاین دو جنتلمن جوان از اهالی ورونا که سال‌ها دوستان خوب و معتمد هم بوده‌اند با مسافرت والنتاین به میلان و دربار امپراتور از هم جدا می‌شوند. پروتئوس که عاشق ژولیای آسمانی است در شهر باقی می‌ماند تا شاید به کام دل برسد. پروتئوس نزدیک است که به کام دل خود برسد که به وسیله پدرش که از ماجرا باخبر شده و معتقد است که برای مرد هیچ خوبی ندارد که در جوانی سیروسفر نکند به دنبال والنتاین به میلان فرستاده می‌شود…

خلاصه داستان نمایشنامه پریکلس، شاهزاده تایر شکسپیر

نمایشنامه پریکلس، شاهزاده تایر در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۸ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایش عبارتند از:

 

    گاور: جان گاور، شاعر انگلیسی (۱۳۲۵–۱۴۰۸میلادی)، سردسته خوانندگان کُر و معرفی‌کننده نمایش.

    آنتیوخوس: پادشاه رذل و شرور آنتیاخ(انطاکیه)

    پرنسس: دختر آنتیوخوس، خوش‌اندام، شاد، با صورت پُر.

    پریکلس: شاهزاده تایر(صور)

    ثائیسا: شاهزاده خانمی بی اندازه باتقوا، دختر سیمونیدس (پادشاه پنتاپولیس) و همسر پریکلس.

    مارینا: دختر زیبای پریکلس و ثائیسا.

    لوخوریدا: پرستار مارینا.

    سرمیون: پزشک حاذق افه سوس، معجزه گر.

    دیانا: الاهه شهر افه سوس.

    ثالیارد: مردی از دربار آنتیوخوس، فردی جانی در استخدام شاه.

    هلیکانس

    اسکانس

    کلئون

    دیونوزا

    سیمونیدس

    فیلمون

    لئونی

    رئیس گزمه‌های شهر

    لردها، بانوان اشرافی، شوالیه‌ها، دزدان دریایی، ملاحان، ماهیگیران و قاصدها.

پریکلس، شاهزاده تایر به شهر آنتیاخ آمده و در پی ماجراجویی‌ها خواستار ازدواج با دختر زیبای آنتیاخوس است؛ اما شرطی که شاه برای ازدواج او با دختر خود نهاده‌است حل کردن معمایی است که ریشه آن موضوع زنا با محارم است؛ موضوعی که گویا رازی هولناک در دربار را در خود دارد. پریکلس (در مقابل درباریان و شاه) در پاسخ به معما چنان ظریفانه سخن می‌گوید که معنای آن را تنها شاه و دخترش می‌فهمند. اگرچه مجلس با شوخی و خنده به پایان می‌رسد، پریکلس همان شب از ترس جان خویش از شهر می‌گریزد و به دیار خود بازمی‌گردد. گرچه در آنجا هم در خوف گرفتار شدن به غضب آنتیاخوس کبیر و سهمگین است؛ بنابراین او پادشاهی کوچک خود را در دست هیلکانس؛ از مردان وفادار خود می‌گذارد و با کشتی به سرزمین دور تارسوس در مقدونیه می‌رود؛ و این درست همان شبی است که ثالیارد، بزرگترین آدمکش دربار آنتیاخوس، به شهر تایر وارد می‌شود…

خلاصه داستان نمایشنامه هیاهوی بسیار برای هیچ شکسپیر

نمایشنامه هیاهوی بسیار برای هیچ در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۶ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:

 

دون پدرو: شاهزاده خوش مشرب آراگون.
دون ژوآن: برادر ساکت، شوم، فتنه انگیز و حرامزاده دون پدرو.
لئوناتو: ریش سفید جمع، فرماندار مسینا.
کلودیو: رجل اعیان زاده فلورانسی، مسیو عشق، در خدمت دون پدرو.
هِرو: دختر ریزنقش لئوناتو، همنام هِرو دختر زئوس پادشاه خدایان آتن.
بندیک
بئاتریس
بوراکیو
کنراد
مارگارت
اورسولا
داگبری
ورجس
آنتونیو
بالتازار
کشیش فرانسیس
مستخدمان، قاصدان، خادم کلیسا، قبرکن، نگهبانان

دون پدرو، شاهزاده خوشنام و حاکم آراگون، پس از درگیری‌های تقریبا بدون خونریزی با برادرخوانده‌اش دون ژوآن، همراه او به مسینا می‌آید تا چند روزی را میهمان عالیجناب لئوناتو، حکمران این دوک‌نشین ساحلی باشند…

خلاصه داستان نمایشنامه رؤیای شب نیمه تابستان شکسپیر

نمایشنامه رؤیای شب نیمه تابستان در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۲۱ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:

 

    تسوس: دوک حکمران آتن.

    هیپولیتا: شاهزاده خانم خوب؛ نامزد تسوس که: تسوس او را به ضرب شمشیر به دست آورده است.

    اژئوس: یک آتنی، شهروندی ساده و کله‌شق، پدر هرمیا.

    لیساندر و دیمیتریوس: دو جوان آتنی، عاشقان هرمیا.

    هرمیا: دختر زیبای اژئوس، عاشق لیساندر، که حرف هیچ‌کس را قبول ندارد، که وقتی عصبانی است باهوش تر و زبروزرنگ تر است.

    هلنا: عاشق دیمیتریوس، زیبا و بلندبالا، اما ساده و بی‌دست و پا.

    فیلوستراته: رئیس دربار دوک، سازمان دهنده تمام خوشگذرانی‌ها.

    کوئینسی

    باتوم

    فلوت

    سناگ

    سنات

    ستارولینگ

    آبرون

    تی تانیا

    رابن گودفلو

    پیزل بلاسوم

    کاوب

    ماث

    ماستارد سید

    پریان، خدمتکاران و پیشکاران.

تسوس، دوک آتن، قرار است ماه آینده، چله تابستان، شبی که ماه قرص کامل است با هیپولیتا ازدواج کند؛ بنابراین تسوس به فیلوسترانه رئیس تشریفات و جشن و سرورهای خود فرمان می‌دهد برنامه‌ای بریزد تا آن شب جوانان آتنی واقعاًپ به عیش و نوش پردازند. اما تمام جوانان آتنی از این موضوع خوشحال نیستند. لیساندر و دیمیتریوس که از کودکی با هم دوست بوده‌اند، هردو عاشق هرمیای زیبا و ریزه میزه دختر همسایه‌شان هستند و مسئله غامضی دارند. اژئوس پدر هرمیا دو پا را در یک کفش کرده که دخترش باید شب عروسی دوک و در حضور دوک با دیمیتریوس ازدواج کند، وگرنه هرمیا را می‌کشد یا به معبد کاهنان می‌فرستد که تا آخر عمر همان‌جا بماند، حال آنکه هیچ‌کس در آن محله آتن نیست که نداند هرمیا از بچگی عاشق لیساندر بوده است…

خلاصه داستان نمایشنامه هر طور که شما دوست دارید شکسپیر

نمایشنامه هر طور که شما دوست دارید (آنچه دلخواه توست)در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۲۱ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی نمایشنامه عبارتند از:

 

دوک سینیور: دوک فرانسوی که در تبعید در کلبه‌ای در بیشه‌های آردن انگلستان زندگی می‌کند.
فردریک: برادر جوان تر و غاصب املاک و دارایی دوک سینیور، با طبعی خشن و پرحسادت.
اورلندو: جوان‌ترین پسر سر رولاند دوبوی (هرگز به مدرسه نرفته بود، ولی سرشار از مایه نجیب‌زادگی و شرافت بود).
اولیور: برادر شرور اورلندو.
روزالیند: دختر زیبا و لطیفه گوی دوک تبعیدشده (سرخی کوچک و زیبایی بر لبانش و سرخی رسیده‌تر و شهوت‌انگیزتری بر گونه‌ها دارد).
سلیا: دختر فردریک و دوست وفادار روزالیند.
آدری: باکره‌ای بدبخت، چیزی ناخواسته؛ دختری بزغاله‌صفت، بی‌احساس و اندکی هرزه. ملعبه دست تاچسون و نقطه مقابل فی بی.
فی بی: دختر چوپان؛ زیبا و دلدار سیلویوس.
تاچسون: بذله‌گوی دربار.
ژاک
امینز
لویر
چالز
آدام
دنیس
کورین
سیلویوس
درسون
ویلیام
عالیجناب اولیور مارتکست
ژاک دو بوی
خدمتکاران و امربران.

سینیور، دوک فرانسوی که قصر و منطقه حکومتی‌اش را برادر جوان‌ترش فردریک غصب و خودش را نیز تبعید کرده است، اکنون در بیشه‌زارهای آردن در انگلستان پنهان گشته است و در معیت گروهی از اطرافیان وفادار خود زندگی پرماجرا و رابین هودواری را می‌گذراند. در موقعیتی دیگر دو برادر دیگر، اولیور و اورلندو، پسران عالیجناب رولاند دوبوی از بزرگان مرحوم این دوک‌نشین فرانسه نیز این روزها با هم درافتاده‌اند و به دنبال سلسله وقایعی اورلندو و سینیور به هم می‌پیوندند و اورلندو برای اولین بار روزالیند را می‌بیند و عاشق او می‌شود. به دنبال سلسله وقایع کمیک در نهایت اورلندو به روزالیند می‌رسد و از فرانسه هم خبر می‌رسد که فردریک خیانتکار در حین لشکرکشی به آردن به دست یاران خود دستگیر و در معبدی برای یک عمر توبه و عبادت زندانی شده و تمام سرزمین دوک نیز به وی اعاده گشته است.

سینیور، دوک فرانسوی که قصر و منطقه حکومتی‌اش را برادر جوان‌ترش فردریک غصب و خودش را نیز تبعید کرده است، اکنون در بیشه‌زارهای آردن در انگلستان پنهان گشته است و در معیت گروهی از اطرافیان وفادار خود زندگی پرماجرا و رابین هودواری را می‌گذراند. در موقعیتی دیگر دو برادر دیگر، اولیور و اورلندو، پسران عالیجناب رولاند دوبوی از بزرگان مرحوم این دوک‌نشین فرانسه نیز این روزها با هم درافتاده‌اند و به دنبال سلسله وقایعی اورلندو و سینیور به هم می‌پیوندند و اورلندو برای اولین بار روزالیند را می‌بیند و عاشق او می‌شود. به دنبال سلسله وقایع کمیک در نهایت اورلندو به روزالیند می‌رسد و از فرانسه هم خبر می‌رسد که فردریک خیانتکار در حین لشکرکشی به آردن به دست یاران خود دستگیر و در معبدی برای یک عمر توبه و عبادت زندانی شده و تمام سرزمین دوک نیز به وی اعاده گشته است.

خلاصه داستان نمایشنامه کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است شکسپیر

نمایشنامه کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است (قیاس برای قیاس) در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۸ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی عبارتند از:

 

    وینچنتو: دوک مهربان و مثلا فیلسوف منش وین، نجیب‌زاده‌ای برای تمام فصول.

    آنجلو: لرد نیابت مقام حکومت در غیاب دوک وینچنتو، مقدس‌نمای خشک؛ نقطه مقابل وینچنتو.

    کلادیو: نجیب‌زاده‌ای جوان اهل وین.

    ایزابلا: خواهر زیبای کلادیو و در آرزوی دخول به دیر راهبان.

    ماریانا: تکه زمینی آسیب‌دیده؛ نامزد رهاشده و رقت‌انگیز آنجلو. (وقتی جهیزیه‌اش رفت، شوهرش رفت).

    ژولیت: نامزد کلادیو، افتادن در مسیر پر از خطاهای جوانی کارنامه حیثیت زندگی او را خدشه‌دار کرده بود.

    اسکالوس: مشاوری عاقل و سالخورده.

    واریوس

    رئیس زندان شهر وین

    البو

    سینیوریتا اوردان

    دلقکی به نام پومپی

    لوسیو

    فراث

    توماس

    پیتر

    فرانچسکا

    ابهورسون

    لردها، افسران، قاضی، نگهبانان و خدمتکاران.

در زمان حکومت دوک وینچنتو، در شهر وین به دلیل اهمال در اجرای قانون، بی‌نظمی در همه جا رخنه می‌کند. پس از آنکه اوضاع بیشتر دچار هرج و مرج می‌شود، دوک حاکم مهربان و نرم دل تصمیم می‌گیرد مدتی شهر را ترک کند و به قصر ییلاقی اش در لهستان برود و زمام امور را در دست دو تن از مردان بزرگ خود بگذارد: یکی قائم مقام خود، آنجلو، که دارای نامی بی‌خدشه و به سختگیری مشهور است؛ و دیگری اسکالوس که قانوندانی خردمند است؛ به این امید که این دو بتوانند اصلاحات اخلاقی و اجتماعی لازم را به تثبیت برسانند. نخستین قانونی که قائم مقام دوک با مشورت و صحه اسکالوس خردمند برای اصلاحات اخلاقی و اجتماعی تعیین می‌کند، قانون مجازات اعدام برای زنا و فسق و فجور است. اولین قربانی نیز که برای نمونه متهم و دستگیر می‌شود کلادیو است؛ نجیب‌زاده‌ای جوان و از خانواده سرشناس شهر، که با «قراردادی واقعی» با دختری به نام ژولیت همبستر شده و او را بچه‌دار کرده بود. شایع می‌شود که کلادیو و ژولیت عاشق و معشوق هم بوده‌اند و طفلک‌ها قصد داشته‌اند با هم ازدواج کنند؛ فقط خانواده‌هایشان داشته‌اند دربارهٔ برخی از مسائل جهیزیه و غیره مذاکرات و تصمیم‌گیری می‌کردند. در این گیرودار شخص دوک نیز که به نحوه کار دولت و وضع زندگی مردم علاقه‌مند است به جای مسافرت به لهستان، در واقع پنهانی و با لباس مبدل در شهر مانده است تا بر قانون‌گذاری و مدیریت قائم‌مقام خود نظارت کند…

خلاصه داستان نمایشنامه نیک آن باشد که انجامش نکوست شکسپیر

نمایشنامه نیک آن باشد که انجامش نکوست در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۶ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی عبارتند از:

 

    برترام: کنت روسیون، جوانی اندک خام ولی با جذبه فراوان و آینده خوب.

    کنتس روسیون: مادر برترام.

    هلنا: مصیبت شیرین برترام، پرستار مادر او، باتقواترین بانوی نجیب زاده‌ای که تاکنون طبیعت افتخار خلقتش را داشته. دختر پزشکی مشهور.

    دیانا: معشوقه دلخواه و آرام جان برترام.

    پادشاه فرانسه.

    پاروله: لعنتی بدجنسی که از هر طرف باد بیاید بادش می‌دهد؛ مستخدم برترام، زنبور گنده دم قرمز.

    یک بیوه زن فلورانسی

    ویولنتا

    ماریانا

    دوک فلورانس

    لافو

    دو لرد فرانسوی

    پیشکار

    لاواش: یک دلقک

    یک قاصد

    افسران، سربازان و خدمتکاران.

برترام کنت جوان روسیون فرانسه به همراه پاروله خدمتکار بدجنس خود قصر زادگاه خویش را ترک می‌کند تا به پاریس برود و در دربار شاه در مقام شوالیه خدمت کند. مادرش و پرستار او هلنای تا اندازه‌ای زیبا ولی باتجربه که دختر ژرار دوناترون یکی از پزشکان خوب ناحیه روسیون است، در قصر باقی‌مانده‌اند. هلنا درطی چند سال اقامتش در قصر کنت روسیون سخت دلداده برترام گشته است؛ اما ازآنجاکه فرق بین مقام بزرگ کنت و مقام حقیر خود را می‌داند، امیدی برای این عشق بی فرجام نمی‌بیند و راز دل خود را در سینه مخفی نگاه داشته است. پس از آنکه برترام کاخ را ترک می‌کند، دل شکستگی و اندوه هلنا بیش از پیش می‌گردد. در یکی از لحظات اوج دلتنگی درد روح خود را برای کنتس مادر برترام بازمی‌گوید. کنتس به هلنا امید می‌دهد و او را تشویق می‌کند که به دنبال برترام به پاریس برود. کنتس به هلنا می‌گوید که شنیده است یک جای حساس بدن شاه فرانسه زخم ناسوری شده است که تمام پزشکان آن را زخمی درمان‌ناپذیر اعلام کرده‌اند؛ ولی اگر هلنا بتواند (با کمک فکری پدرش) زخم ناسور شاه را شفا دهد، شاید شاه در ازای این خدمت فرمان دهد برترام با او ازدواج کند. اخگرهای امید عشق در چهره پوشیده از اشک هلنا ظاهر می‌شوند…

خلاصه داستان نمایشنامه اتللو شکسپیر

شخصیت‌های نمایشنامه اتلو (تراژدی اُتِلو، مغربی ونیز) عبارتند از:

 

    اتلو، ژنرال مغربی ارتش ونیز

    دزدمونا، همسر اتلو و دختر برابانسیو

    یاگو، افسر بیرق‌دار مورداعتماد اما خائن اتلو

    مایکل کاسیو، افسر وفادار و محبوب اتلو

    امیلیا، همسر یاگو و ندیمهٔ دزدمونا

    بیانکا، معشوقهٔ کاسیو

    برابانسیو، سناتور ونیزی و پدر دزدمونا

    رودریگو، نجیب‌زادهٔ فاسد ونیزی و عاشق دزدمونا

    دوجه (فرمانروای ونیز)

    گراسیانو، برادر برابانسیو

    لودو ویکو، خویشاوند برابانسیو

    مونتانو، فرمانده ونیزی قبرس، پیش از اتلو

    دلقک (نوکر اتلو)

    چند افسر، نجیب‌زاده، پیک، نوازنده، جارچی، دریانورد و خدمتکار.

رودریگو، نجیب‌زاده‌ای ثروتمند اما فاسد، به دوست خود یاگو که یک افسر بیرق‌دار است، گلایه می‌کند که چرا درباره ازدواج مخفیانه دزدمونا (دختر سناتوری به نام برابانسیو) و اتلو (فرمانده نظامی مغربی در ارتش ونیز) چیزی به او نگفته است. رودریگو ناراحت است چون عاشق دزدموناست و او را از پدرش خواستگاری کرده است. یاگو از اتلو نفرت دارد چون اتلو به افسر جوان‌تری به نام کاسیو که یاگو او را ضعیف‌تر از خود می‌داند، ترفیع درجه داده و به رودریگو می‌گوید که قصد دارد از اتلو به نفع خودش استفاده کند. یاگو، رودریگو را راضی می‌کند که برابانسیو را بیدار کرده و دربارهٔ نامزد دخترش یعنی اتلو با او صحبت کند. در همین حال، یاگو نزد اتلو می‌رود و به او هشدار می‌دهد که برابانسیو دارد به سراغ او می‌آید. برابانسیو، به تحریک رودریگو، عصبانی می‌شود و تصمیم می‌گیرد با اتلو رودررو شود، اما متوجه می‌شود که محل سکونت اتلو آکنده از نگهبانان دوجه (فرمانروای ونیز) است که اجازه خشونت و درگیری را نمی‌دهند.

خلاصه داستان نمایشنامه مکبث شکسپیر

نمایشنامه مکبث ماجرای آسیب جسمی و آثار منفی روحی – روانی جاه‌طلبی سیاسی و کسانی که به‌دنبال نفس قدرت هستند را به بهترین شکل نمایش‌پردازی و دراماتیزه کرده است. شخصیت‌های داستان مکبث عبارتند از:

 

    مکبث

    بانو مکبث

    دانکن

    بانکو

نمایشنامه مکبث شرح زندگی پرحادثه سرداری دلیر و لایق به نام مکبث است. دانکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمی‌کشد و به وی لقب و منصب می‌بخشد، اما مکبث براثرِ تلقین جادوگران و وسوسه نفس و به‌اغوای زن جاه‌طلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در خواب به قتل می‌رساند و با این قتل جهنمی برای خویش به‌ وجود می‌آورد. مکبث از آن پس گرفتار عذاب وجدان می‌شود، چندان‌که هر آهنگی و هر درکوفتنی او را هراسان می‌کند.

 

سردار مکبث و سردار بانکو پس از شکست سپاهیان نروژی و در راه بازگشت به اسکاتلند با جادوگران روبه‌رو می‌شوند که از آینده خبر می‌دهند و درحالی‌که امیر کادور زنده است، او را سالار کادور می‌خوانند و به او می‌گویند که شاه خواهد شد. ساحران در پاسخ سؤال بانکو می‌گویند: «فرزندان تو به پادشاهی می‌رسند». دو سردار غرق در شگفتی از ساحران جدا می‌شوند. مکبث در راه بازگشت توسط پیک دانکن، پادشاه اسکاتلند، باخبر می‌شود که امیر کادور به جرم خیانت به اعدام محکوم شده و ولایت کادور نصیب او شده‌است و این پیام تکان‌دهنده درستی پیشگویی ساحران را بر او ثابت می‌کند. (امیر کادور بعد از شاه و جانشین بالاترین مقام را در کشور دارد). دانکن برای تقدیر از سردار پیروز (مکبث)، به قصر او وارد می‌شود تا شب را نیز در کاخ او سر کند؛ غافل از آنکه مکبث با وسوس همسرش، لیدی مکبث، فرجامین شب زندگی او را تدارک دیده‌اند. دانکن در خوابگاه به قتل می‌رسد و دستان مکبث و روان لیدی مکبث به خون ولی‌نعمتشان که به فروتنی و تواضع مشهور است آلوده می‌شود. اما این پایان ماجرا نیست و مکبث برای آنکه پیشگویی ساحران محقق نشود، قاتلانی را به کشتن فرزندان بانکو می‌گمارد. بانکو که بو برده است فرزندش فلیانس ممکن است کشته شود، او را فراری می‌دهد ولی خود به‌دست همان قاتلان کشته می‌شود. مالکوم، فرزند دانکن، نیز می‌گریزد تا مبادا به قتل برسد و این اقدام بر خشم و خون‌خواری مکبث می‌افزاید. هدف بعدی مکداف، سالار فایف، است که او نیز از اسکاتلند گریخته و به جمع مخالفان مکبث پیوسته است. اما مکبث کاخ مکداف را به آتش می‌کشد و زن و فرزندان سالار فایف را با قساوت می‌کشد.

 

اکنون چاپلوسان و بزدلان مکبث و لیدی مکبث را دوره کرده‌اند و هرآن‌کس که اندکی شجاعت و غیرت دارد دو راه پیش رو دارد: گریختن از اسکاتلند یا پذیرش مرگ. پس جوّ هولناکی بر اسکاتلند حاکم شده و حتی مردان بزرگ نیز غالبا از ترس جان به جنگل پناه می‌برند. لیدی مکبث که در آرزوی تاج‌وتخت مبتلا به جنون شده، دستان آلوده‌اش را می‌شوید تا خون ریخته دانکن و دیگران را از آن بزداید؛ اما هر بار بیش‌ازپیش گرفتار عذاب وجدان می‌شود و در سرسرای کاخ راه می‌رود و افشای راز می‌کند و ندیمه و دیگران بر خود می‌لرزند که چگونه بانو مکبث و مکبث دستشان را به خون دیگران آلوده کرده‌اند. پس نه مکبث و نه همسرش شادمان نیستند و ازاین‌رو مکبث به ساحران متوسل می‌شود تا از آنها بشنود که آینده چگونه خواهد بود. ساحران در دیدار دوم او را امیدوار می‌کنند که حکومتش و جانش پابرجاست و مادام که جنگل بیرنام به حرکت درنیاید و تا زمانی که فردی از مادر نزاده باشد که او را به قتل برساند، نباید نگران باشد. اما در این اثنا مخالفان مکبث به سرکردگی مکداف دردمند و مالکوم درصدد حمله به اسکاتلند هستند و لیدی مکبث نیز در اوج جنون به سر می‌برد و سرانجام خودکشی می‌کند.

 

سربازان تحت امر فرماندهان مخالف مکبث درختان جنگل بیرنام را قطع می‌کنند و با استتار خود در پس آنها به‌سوی مقر حکومت مکبث حمله می‌برند و او حرکت جنگل بیرنام را زنگ خطر تحقق پیشگویی ساحران به حساب می‌آورد، اما هنوز امیدوار است که زنده بماند، لیکن هنگامی که از زبان مکداف می‌شنود که او از مادر زاده نشده، بلکه با جراحی شکم مادرش وی را به دنیا آورده‌اند (سزارین)، مرگ را پیش روی خود می‌بیند و چنین نیز می‌شود: مکداف مکبث جنایتکار را می‌کشد و سپاهیان وارد کاخ می‌شوند و مالکوم را به پادشاهی اسکاتلند برمی‌گزینند.

خلاصه داستان نمایشنامه هملت شکسپیر

شخصیت‌های نمایشنامه هملت عبارتند از:

 

    کلادیوس: پادشاه دانمارک و عموی هملت

    هملت: پسر شاه سابق، و برادرزاده پادشاه کنونی

    گرترود: ملکه دانمارک، و مادر هملت

    پولونیوس: لرد چمبرلین، پدر اوفلیا

    اوفلیا: دختر پولونیوس و معشوقه هملت

    هوراشیو: دوست هملت

    لایریتس: پسر پولونیوس

    کورنلیوس، روزنکرانس، گیلدسترن: دوستان هملت

    مارسلوس: افسر

    برناردو: افسر

    فرانسیسکو: سرباز

    رینالدو: خادم پولونیوس

    شبح: پدر هملت

    فورتینبراس: شاهزاده نروژ

    گروه بازیگران دوره‌گرد

دانمارک ــ قرن پانزدهم: هملت، شاهزاده دانمارک، با شنیدنِ خبر مرگ پدرش به کاخِ پادشاهی می‌آید و می‌بیند عمویش کلادیوس، بر تخت نشسته و بدون کوچک‌ترین احترامی به آداب و رسوم، با مادرش، ملکه گرترود، ازدواج کرده است. هملت از این اوضاع برمی‌آشوبد و بدگمان می‌شود. تااین‌که یک شب خواب می‌بیند: روحِ پدر به هملت می‌گوید کلادیوس او را از طریقِ چکاندنِ زهر در گوشش به‌وقتِ خواب کشته است و درخواستِ انتقام می‌کند. هملت قول می‌دهد از دستورِ او اطاعت کند. با ورودِ دسته‌ای بازیگرِ دوره‌گرد، هملت برای اطمینان از درستیِ سخنانِ روحِ پدر، از بازیگرها می‌خواهد نمایش‌نامه‌ای به‌نام «قتل گوندزاگا» را در حضور شاه به‌روی صحنه بیاورند. موضوعِ این نمایش‌نامه به‌گونه‌ای بازآفرینیِ جنایت کلادیوس است و داستانش به ماجرای کشته شدن شاهی به‌دست برادرش مربوط می‌شود. شاه به‌هنگام تماشای نمایش آن‌چنان دچار آشفتگی می‌شود که مجبور به ترک تالار نمایش می‌شود. این عکس‌العمل کلادیوس به نمایش، جرم او را به‌طور حتم ثابت می‌کند. هملت پس از این ماجرا، بی‌درنگ پیشِ مادرش می‌رود و به‌زودی صدای نزاعِ مادر و پسر اوج می‌گیرد و هملت به مادرش اعتراف می‌کند که چه‌قدر از وی متنفر است. او وقتی سایه‌ای را پسِ پرده اتاق می‌بیند، تصوّر می‌کند که شاه در پشت پرده گوش ایستاده است. پس شمشیر را می‌کشد و در پرده‌های سنگین فرو می‌برد، ولی پولونیوس (پدرِ اوفلیا، معشوقهٔ هملت) که در پشتِ پرده پنهان شده، به‌جای کلادیوس به‌اشتباه کشته می‌شود. کلادیوس که تصمیم به نابودیِ هملت گرفته ولی نمی‌خواهد آن را آشکار کند، او را به انگلستان می‌فرستد. در این سفر دو دوست دورانِ تحصیل او به نام‌های «روزن کرانتس» و «گیلد استرن» نیز همراه هملت اعزام شده‌اند. اینان نامه‌هایی مبنی بر حکم قتل شاهزاده را با خود دارند، اما با عوض‌شدن نامه‌ها به‌جای هملت این دو نفر کشته می‌شوند. در این اوضاع، لایریتس، پسرِ پولونیوس، برای انتقام پدر به‌دنبال هملت است. هم‌چنین اوفلیا، که از کشته‌شدن پدرش به‌دست محبوب از شدّت غم و اندوه دیوانه شده، پس از آن‌که چند گل از کرانه رود می‌چیند، خود را در آب می‌افکند و غرق می‌شود. هملت پس از این‌که متوجه توطئه قتل خودش می‌شود، به دانمارک برمی‌گردد. کلادیوس در ظاهر می‌خواهد هملت و لایریتس را آشتی دهد؛ بنابراین به‌خواهشِ او هر دو موافقت می‌کنند که برای سنجیدن خود، در مبارزه‌ای نمادین شرکت کنند تا به داستانِ غم‌انگیز پایان داده شود. اما به لایریتس شمشیری می‌دهند که نوک شمشیر به زهر کشنده آغشته‌است. در طولِ این مبارزه تن‌به‌تن، کلادیوس جامی زهرآلود به هملت می‌دهد، ولی گرترود بی‌خبر جام را سرمی‌کشد و می‌میرد. سپس هملت زخمی می‌شود، اما پیش از مرگ در اثر گلاویز شدن شمشیر او و لایریتس جابجا شده و لایریتس نیز زخمی می‌شود. هملت و لایریتس هر دو توسط شمشیر زهرآلود مجروح شده‌اند و می‌دانند که مرگشان حتمی است. در پایان هملت به‌سوی کلادیوس حمله برده و او را از پای درمی‌آورد.

خلاصه داستان نمایشنامه لیر شاه شکسپیر

شخصیت‌های نمایشنامه لیر شاه عبارتند از:

شاه لیر: پادشاه بریتانیا که بعد از کهولت سن تصمیم به کناره‌گیری از سلطنت و بخشیدن آن به دخترانش می‌کند.
گونریل: دختر بزرگ شاه لیر و زن دوکِ آلبانی که با پدرش بدرفتاری می‌کند.
ریگان: دختر دوم شاه لیر و زن دوکِ کورنوال که او هم به تقلید از خواهر بزرگتر، با پدرش بدرفتاری می‌کند.
کوردیلیا: دختر کوچک شاه لیر و زن پادشاه فرانسه که بر خلاف خواهرانش بسیار مهربان است ولی عادت به گزافه‌گویی ندارد.
دوکِ آلبانی: همسر گونریل.
دوکِ کورنوال: همسر ریگان.
لرد گلوستر: پدر ادگار و ادموند که جزئی از اشراف با نفوذ می‌باشد.
لرد کنت: از اشراف که بعد از اخراج کوردیلیا مورد خشم شاه قرار گرفت.
ادموند: پسر نامشروع امیر گلوستر که در نهایت به پدر خود خیانت می‌کند.
ادگار: پسر لرد گلوستر.
دلقک: دلقک پادشاه.
اُزوالد: مباشر گونریل.
پادشاه فرانسه: همسر کوردیلیا.
دوک بورگندی: از خواستگاران کوردیلیا.
کوران: از درباریان

لیر شاه قصد دارد قلمروهای تحت فرمان خود را به دخترانش واگذار کند و به همین جهت از دخترانش توقع دارد که با کلمات تسلی بخش میزان علاقه خود به پدرشان را بیان کنند. گونریل و ریگان با کلمات چرب و نرم پدرشان را رام کرده و سهم خود را می‌گیرند ولی کوردیلیا، دختر کوچک شاه که عمیقا پدرش را دوست دارد و زبان چاپلوسی ندارد مورد خشم پدر قرار گرفته و هیچ سهمی نمی‌گیرد. لرد کنت که از تصمیم عجولانه و نابخردانه لیر در خشم است، به او اعتراض می‌کند و به این ترتیب لیر به او فرصتی پنج روزه برای رفتن از کشور می‌دهد. دوک بورگندی که قبلا قرار بود شوهر کوردیلیا باشد (ولی هدفش از این عشق تنها رسیدن به پول و مقام بود) با بدگویی های شاه از او، از ازدواج منصرف می‌شود و به این ترتیب با خشم جنون‌آمیز لیر، کوردیلیا به‌یک‌باره از قامت محبوب‌ترین فرزند به منفورترین موجود در نظر پدرش تبدیل شده و بدون هیچ‌گونه مراسمی مثل یک کنیز به پادشاه فرانسه داده می‌شود، ولی پادشاه فرانسه که عاشق کوردیلیا شده او را به عنوان ملکه فرانسه به سرزمین خود می‌برد…

خلاصه داستان نمایشنامه سیمبلین شکسپیر

نمایشنامه سیمبلین در ۵ پرده تدوین شده و دارای ۱۵ شخصیت و تعدادی سیاهی لشکر است. شخصیت‌های اصلی عبارتند از:

 

سیمبلین: پادشاه سالمند انگلستان که دوران شاهی خود را زیر سلطه ملکه شرورش بوده است.
ملکه سیمبلین: ملکه شروری که ساعت به ساعت نقشه می‌ریزد.
ایموجین: دختر سیمبلین؛ همسر ظریف و پایدار پستهیموس لئوناتس.
پستهیموس لئوناتس: شوهر ایموجین؛ مردی ندار ولی باارزش، بزرگ شده دربار. «مثل آب در هرچه می‌ریزند همان شکل و رنگ را می‌گیرد.»
کلاتن: پسر ملکه سیمبلین از شوهر اولش. ابلهی خودخواه؛ بدترین فحش‌ها به او اهانت به فحش است.
گیدریوس و آرویگاروس: پسران سیمبلین از همسر اول رومی اش که مرده است.
بلاریوس: نجیب‌زاده‌ای انگلیسی که با نام مستعار مرگان به کشور بازگشته است.
ایاچیمو: مردک حسود؛ شروری حیله‌گر، موجودی ناقابل از ایتالیا.
فیلاریو
کایوس لوچیوس
پسانیو
کورنلیوس
هلن
یک فالگیر
لردها، حاکمان، نوازنده‌ها، افسران، سربازان، زندانبانان و قاصدان.

سیمبلین، پادشاه انگلستان، از اینکه دخترش ایموجین با پستهیموس، نجیب‌زاده جوان و نسبتا خوب و پسر یکی از نجیب‌زادگان دربار، مخفیانه ازدواج کرده سخت عصبانی است. او سال‌ها در نظر داشته که ایموجین با کلاتن، ناپسری شاه و فرزند ملکه کنونی از شوهر پیشین خود ازدواج کند. شاه به این دلیل و از روی عصبانیت داماد ناخواسته خود را از دربار طرد می‌کند، بی آنکه به دخترش اجازه خروج از کاخ را بدهد. پستهیموس به روم تبعید می‌شود و در آنجا در خانه فیلاریو، یکی از نجبای بزرگ این امپراتوری، با ایاچیموی مکار آشنا می‌شود؛ ایتالیایی‌ای که در خونش حسادت و تحقیری خصم‌آلود با هرچه زن در دنیاست موج می‌زند. پس از مدتی ایاچیمو در میان بازی‌ها و کارها و حرف‌های عجیب و غریب خود با پستهیموس در ازای دوهزار داکت طلا شرطی می‌بندد: اینکه می‌تواند همسر انگلیسی او را که بهترین، نجیب‌ترین و وسوسه‌ناپذیرترین زن دنیاست، اغوا کند…

خلاصه داستان نمایشنامه تیمون آتنی شکسپیر

تیمون آتنی داستانی درباره نجیب‌زاده‌ای است که بسیار دست‌ودل‌باز است. بسیار به علافان اطراف نان می‌رساند و تمام دارایی‌اش را به آنها کمک می‌کند اما در زمان تنگنا هیچ‌کدام از آن علافان به دادش نمی‌رسند و باعث می‌شوند تا تیمون از زندگی و دنیا و بشر بیزار شود.

خلاصه داستان نمایشنامه کوریولانوس شکسپیر

نمایشنامه کوریولانوس داستانی دارد بر اساس سرگذشت سردار افسانه‌ای رومی گایوس مارسیوس کوریولانوس در قرن پنجم پیش از میلاد که پس از کامیابی در نبرد و سیاست، خواهان رهبری سیاسی است، ولی به خاطر ناسازگاری اهالی رم با دشمن هم‌پیمان می‌شود تا از مردم رم انتقام بگیرد.

 

در اوایل روزگار جمهوری روم، توده‌های رمی به خاطر کمبود گندم شورش کرده‌اند و بر بزرگان شهر، به ویژه کایوس مارتیوس، خشم گرفته‌اند. منینیوس اگریپا، که از بزرگان رم است، به جمع شورشیان درمی‌آید و آرامشان می‌کند. سپس مارتیوس سرمی‌رسد و توده‌ها را به باد دشنام می‌گیرد و ایشان را سست‌عنصر و بوقلمون‌صفت می‌خواند. در این اثنا پیکی از راه می‌رسد و خبر مهیّا شدن وُلسی‌ها را از بهر حمله به رم می‌رساند. مارتیوس که دلاور و جنگجوست خبر را به شادمانی پذیرا می‌شود. بزرگان رم می‌رسند و بنا به شورِ جنگ می‌کنند و به مجلس کنکاش می‌شتابند. مارتیوس نیز یکی از سرداران این نبرد است و شوق مبارزه با تولوس اوفیدیوس، سردار ولسی، را در دل دارد. شورش فراموش می‌شود، توده‌ها می‌پراکنند و مدافعان حقوق مردم می‌مانند و کینه‌ای که از مارتیوس به دل گرفته‌اند.

خلاصه داستان نمایشنامه ژولیوس سزار شکسپیر

اگرچه عنوان نمایش‌نامه ژولیوس سزار است، ولی سزار شخصیت اصلی نمایش‌نامه نیست؛ او تنها در سه صحنه حضور دارد و در ابتدای پرده سوم کشته می‌شود. مارکوس بروتوس بیشتر از چهار بار و هر بار چندین خط سخن می‌گوید و بار روانشناسی نمایش، کشمکش او برای انتخاب بین شرافت، وطن‌پرستی و دوستی با سزار است.

 

شخصیت‌های نمایشنامه ژولیوس سزار عبارتند از:

 

ژولیوس سزار
کالپورنیا: همسر سزار
اوکتاویوس، مارک آنتونی، لپیدوس
سیسرو، پوبلیوس، پوپیلیوس لنا: سناتور
مارکوس بروتوس، کاسیوس، کاسکا، تربونیوس، لیگاریوس، دکیوس بروتوس، متلیوس سیمبر، سینا: توطئه‌کنندگان علیه سزار
پورتیا: همسر بروتوس
فلاویوس و مارولوس: تریبونز
آرتمیدوروس: یک سوفسطایی اهل کنیدوس
یک فالگیر
سینا: شاعری که به توطئه ربطی ندارد
لوسیوس، تیتنیوس، مسالا، کاتوی جوان، ولومنیوس: دوستان بروتوس، کاسیوس
وارو، کلیتوس، کلاودیوس: سربازانی از ارتش بروتوس، کاسیوس
لاب، فلاویوس: افسرانی از ارتش بروتوس
لوسیوس، داردانیوس: خدمتکاران بروتوس
پینداروس: خدمتکار کاسیوس
یک شعر (اعتقاد بر این است از مارکوس فاونیوس الهام گرفته شده‌است)
یک پیام‌رسان
یک پینه‌دوز
یک نجار
سربازان، سناتورها، توده مردم و ملازمان دیگر

مارکوس بروتوس یک پرتور رومی و از دوستان نزدیک سزار است. بروتوس به خاطر شک فزاینده‌ای که به قصد سزار برای تبدیل جمهوری به حکومت پادشاهی دارد (این شک را گایوس کاسیوس در دل او می‌اندازد) به گروهی سناتور که قصد توطئه علیه سزار را دارند می‌گرود.

 

صحنه‌های اولیه نمایشنامه به بحث بروتوس با کاسیوس و نیز کشمکش درونی او می‌پردازد. افزایش حمایت عمومی باعث گرویدن بروتوس به دسیسه‌چینان می‌شود (این حمایت عمومی در واقع فریبی بیش نیست که از سوی کاسیاس با نوشتن نامه‌های دروغین با دست‌خط‌های مختلف به بروتوس صورت می‌گیرد تا او را تشویق به پیوستن به مخالفان کند). فالگیری به سزار درباره نیمه ماه مارس هشدار می‌دهد، اما او اعتنایی نمی‌کند و در آن روز به دست دسیسه‌چینان در کاپیتول کشته می‌شود. کشته شدن سزار از مشهورترین صحنه‌های نمایشنامه است که در پرده سوم روی می‌دهد. سزار با نادیده گرفتن هشدارهای فالگیر و نیز همسرش به سنا می‌رود. در آنجا با انگیزه قبلی یک درخواست رای‌گیری از طرف متالوس سیمبر برای برادر تبعیدی‌اش داده می‌شود که سزار بلافاصله آن را رد می‌کند. در این هنگام، کاسکا از پشت گردن سزار را می‌گیرد تا دسیسه‌چینان او را آماج ضربات چاقو سازند. بروتوس آخرین نفر است و سزار جمله معروفش را در این لحظه به او می‌گوید: «تو هم، بروتوس؟» و شکسپیر این را نیز از زبان سزار اضافه کرده‌است که «پس بر خاک بیفت، سزار» و با این کار خواسته این نکته را برساند که سزار پس از فهمیدن این خیانت نخواسته که زنده بماند، پس قهرمان است.

 

آنگاه توطئه‌گران می‌گویند که این کار را برای روم کرده‌اند نه برای خودشان، و تلاشی برای فرار از صحنه قتل انجام نمی‌دهند. بروتوس نیز در سخنانی از کار خود دفاع می‌کند و جمعیت نیز در آن لحظه طرف او را می‌گیرد. اما مارک آنتونی با ایستادن بر بالای جسد سزار، با زیرکی هرچه تمام‌تر با خطابه‌ای (که با این جمله شروع می‌شود: «دوستان، رومیان، هم‌میهنان، به من گوش فرادهید») که برخلاف سخنان منطقی بروتوس، احساسات مردم را هدف گرفته، مردم را علیه قاتلان می‌شوراند و باعث می‌شود که مردم توطئه‌گران را از رم بیرون کنند…

خلاصه داستان نمایشنامه رومئو و ژولیت شکسپیر

نمایشنامه رومئو و ژولیت کششی به داستان‌های عاشقانه دوران باستان دارد. درون‌مایه اثر براساس داستانی ایتالیایی است که به صورت شعر با نام تاریخ باستانی رومئو و ژولیت توسط آرتور برووک در سال ۱۵۶۲، و به صورت نثر در سال ۱۵۹۱ توسط ویلیام پینتر نوشته شدند. شکسپیر از هر دو اثر استفاده کرد، ولی برای گسترش داستان، شخصیت‌های مکمل داستان به‌خصوص مرکوتیو و پاریس را دچار تغییراتی نمود. شخصیت‌های نمایشنامه رومئو و ژولیت عبارتند از:

 

منزل حاکم ورونا

شاهزاده اسکالوس شاهزاده حاکم ورونا
کنت پاریس خویشاوند اسکالوس و مایل به ازدواج با ژولیت
مرکوتیو خویشاوند دیگر اسکالوس و دوست رومئو

 

عمارت کپیولت

کپیولت بزرگ خاندان کپیولت
بانو کپیولت مادر خانواده کپیولت
ژولیت دختر ۱۳ساله کپیولت و شخصیت زن
تیبالت عموزاده ژولیت و برادرزاده بانو کپیولت
پرستار همراه شخصی ژولیت و محرم اسرارش
رزالین برادرزاده لرد کپیولت و عشق اول رومئو در ابتدای داستان

 

منزل مونتیگو

منتیگو بزرگ خاندان مونتیگو
بانو مونتیگو مادر خانواده مونتیگو
رومئو پسر مونتیگو و شخصیت اصلی مرد داستان
بنولیو عموزاده رومئو و بهترین دوستش

 

دیگران

فریار لارنس راهب صومعه فرانسیسکن

قهرمانان این نمایشنامه دختر و پسری از دو خانواده بزرگ و رقیب در شهر ورونا هستند که با یکدیگر دشمنی و اختلاف دیرینه دارند. رومئو که از خاندان مونتگیو است، به امید ملاقات با رزالین، دختری که رومئو دلباخته اش شده، به ضیافت لرد کپیولت می‌رود؛ آنجاست که رومئو، ژولیت دختر لرد کپیولت را ملاقات می‌کند و رزالین را فراموش می‌نماید. رومئو و ژولیت پس از نخستین شب عشق ورزی، در تلاش برای رسیدن به یکدیگر به بن‌بست می‌رسند. در این میانه خانواده‌های آن دو که کینه‌ای دیرینه از هم دارند، آتش اختلافاتشان بالا می‌گیرد و رومئو ناخواسته باعث مرگ تیبالت از خانواده کپیولت می‌شود و کار را بدتر می‌کند. حاکم ورونا دستور می‌دهد که رومئو شهر را ترک کند. ژولیت که از یک سو غم دوری از رومئو و از سوی دیگر غم از دست رفتن تیبالت قلبش را می‌فشارد، سخت اندوهگین می‌شود. خانواده ژولیت که از ازدواج مخفیانه او با رومئو که با وساطت لارنس راهب صورت گرفته بی‌خبرند، ژولیت را به این امر می‌کنند که با خواستگارش، کنت پاریس ازدواج کند. ژولیت نزد لارنس راهب می‌رود و از او چاره‌جویی می‌کند. لارنس به ژولیت مایعی را می‌دهد که با مصرف آن ۴۲ ساعت به خوابی مرگ‌گونه فرو خواهد رفت؛ پیش‌بینی لارنس این است که خانواده ژولیت به تصور این که دخترشان مرده، او را در مقبره خانوادگی قرار خواهند داد و در این میانه لارنس این فرصت را خواهد داشت که قاصدی را نزد رومئو بفرستد و او را به ورونا بخواند تا همراه ژولیت که در نهایت از خواب مرگ‌گونه برخواهد خاست که به مکان امنی بروند. ژولیت ناامید از تحقق عشقش و با هدف تنبیه و هشدار دیگران، مایعی را که لارنس به او داده می‌نوشد که مدتی او را همچون مرده‌ای به خواب عمیقی فرومی‌برد. خبر مرگ ژولیت در شهر می‌پیچد و مجلسی که برای ازدواج ژولیت با کنت پاریس برپا شده بود، به مجلس عزا بدل می‌شود. در همین اثنا نقشه لارنس برای ارسال خبر برای رومئو ناکام می‌ماند؛ زیرا، جان که راهب دیگری است پیش از آن که بتواند پیغام را به رومئو برساند در خانه‌ای که نوعی بیماری مسری در آن شیوع یافته و به امر حاکم قرنطینه شده گرفتار می‌شود. رومئو بی‌خبر از همه جا خبر نادرست مرگ ژولیت را از مستخدمش، بالتازار، دریافت می‌کند و پس از آن که سمی را از یک داروساز می‌خرد رهسپار ورونا می‌شود. رومئوی دل‌شکسته و بی‌خبر، برای حضور در کنار پیکر ژولیت که در انتظار برگزاری مراسم تدفین، در کلیسا گذاشته شده حاضر می‌شود و در آن جا با کنت پاریس که برای گذاشتن گل بر مزار ژولیت آمده درگیر می‌شود و او را به قتل می‌رساند. رومئو جسد پاریس را به داخل مقبره کپیولت‌ها می‌کشاند و در آن جا با پیکر ظاهرا بیجان معشوقش روبرو می‌شود. رومئو سم را می‌خورد و جان می‌دهد. دیری نمی‌گذرد که چهل و دو ساعت پایان یافته و ژولیت از خواب برمی‌خیزد و چون با جسد بیجان رومئو روبرو می‌شود، با خنجر رومئو به زندگی‌اش پایان می‌دهد. لرد مونتگیو، لرد کپیولت و حاکم ورونا سر صحنه حاضر می‌شوند و لارنس راهب کل ماجرا را برای آن‌ها توضیح می‌دهد. حاکم که با جسد کنت پاریس که از خویشاوندانش است روبرو شده با یادآوری این که دشمنی دو خاندان مسبب این اتفاقات بوده لرد مونتگیو و لرد کپیولت را سرزنش می‌کند؛ آن دو که سخت اندوهگینند سرانجام با یکدیگر دست دوستی می‌دهند و نفرت دیرینه دو خاندان با مرگ رومئو و ژولیت پایان می‌یابد.

خلاصه داستان نمایشنامه آنتونی و کلئوپاترا شکسپیر

نمایشنامه آنتونی و کلئوپاترا (آنتونیوس و کلئوپاترا) آنتونی سردار بزرگ رومی را چون عاشق دل‌باخته‌ای تصویر می‌کند که آنچنان در دام عشق کلئوپاترا، ملکه مصر، اسیر گشته که سلطنت و لشکرکشی و مسئولیت‌های دیگر خود را در مقام سرداری رومی به هیچ می‌شمارد. و اگرچه ضرورت اقتضا می‌کند که به خاطر سازش با همکار خود قیصر اکتاویوس به روم بازگردد و با خواهر او ازدواج کند، عشق کلئوپاترا بار دیگر باعث می‌شود که همه چیز را ترک کند و به مصر بازگردد. عاقبت رقابت سیاسی بین دو سردار رومی منجر به جنگ می‌شود و آنتونی شکست می‌خورد و خودکشی می‌کند. کلئوپاترا هم پس از مرگ دلداده خود برای این که او را در رکاب قیصر اکتاویوس به اسارت به روم نبرند، دست به خودکشی می‌زند.

خلاصه داستان نمایشنامه تیتوس اندرونیکوس شکسپیر

نمایشنامه تیتوس آندرونیکوس خونین‌ترین و خشن‌ترین اثر ویلیام شکسپیر است. شخصیت‌های نمایشنامه تیتوس آندرونیکوس عبارتند از:

 

تیتوس آندرونیکوس (Titus Andronicus): ژنرال مشهور رومی و فرمانده سپاه روم
ساتورنینوس (Saturninus): پسر بزرگ امپراتور فقید روم
باسیانوس (Bassianus): برادر ساتورنینوس و عاشق لاوینیا
مارکوس آندرونیکوس (Marcus Andronicus): برادر تیتوس و عضو هیئت مدافعان حقوق مردم
لوسیوس (Lucius): پسر تیتوس
کوئینتوس (Quintus): پسر تیتوس
مارتیوس (Martius): پسر تیتوس
موتیوس (Mutius): پسر تیتوس
لوسیوس جوان (Young Lucius): نوه‌ی تیتوس و فرزند کوچک لوسیوس
امیلیوس (Aemilius): از نجیب زادگان روم
پوبلیوس (Publius): پسر مارکوس آندرونیکوس
سمپرونیوس (Sempronius): از بستگان تیتوس آندرونیکوس
کایوس (Caius): از بستگان تیتوس آندرونیکوس
والنتیوس (Valentius): از بستگان تیتوس آندرونیکوس
آلاربوس (Alarbus): پسر تامورا
دمتریوس (Demetrius): پسر تامورا
چیرون (Chiron): پسر تامورا
هارون (Aaron): یک عرب زنگی که با تامورا رابطه نامشروع دارد.
تامورا (Tamora): ملکه‌ی گتها
لاوینیا (Lavinia): دختر تیتوس آندرونیکوس

(مدافعان مردم، سروان، پیک، دلقک، گت‌ها و رومی‌ها، پرستار، نوزادی سیاه، سربازان و مستخدمان)

بعد از مرگ امپراتور روم، دو پسر او یعنی ساتورنینوس و باسیانوس برای کسب عنوان پادشاهی سعی دارند که مردم را متقاعد کنند که آنها برای حکومت شایسته‌تر هستند. این در حالی است که تیتوس آندرونیکوس سردار محبوب و قدرتمند روم به تازگی از نبردی ده ساله با گوت‌ها برگشته و ملکه آنها و پسرانش را به اسیری آورده که خدمت بزرگی برای روم محسوب می‌شود. مارکوس آندرونیکوس برادر تیتوس و تریبون روم مردم را مجاب می‌کند که تیتوس برای جانشینی امپراتور فقید مناسب‌تر است. تیتوس به انتقام خون پسرش که در این جنگ کشته شد، فرزند ارشد تامورا، آلاربوس را با وجود التماس‌های مادرش تامورا قربانی می‌کند و تامورا عهد می‌کند که انتقام این کار را به مشابه ملکه تروآ از تیتوس بگیرد.

۲ thoughts on “معرفی و خلاصه داستان نمایشنامه‌های شکسپیر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دانلود نمایشنامه‌ها و غزلیات شکسپیر

صوت و متن
هزار تومان ۹۹
  • نمایشنامه‌های تاریخی شکسپیر
  • نمایشنامه‌های کمدی شکسپیر
  • نمایشنامه‌های تراژدی شکسپیر
  • غزلیات شکسپیر
  • ۱۵۴ غزل
  • ۳۵ نمایشنامه
  • ۸ نمایشنامه تاریخی
  • ۱۷ نمایشنامه کمدی
  • ۱۱ نمایشنامه تراژدی
  • جان شاه
  • ادوارد سوم
  • ریچارد دوم
  • ریچارد سوم
  • هنری چهارم
  • هنری پنجم
  • هنری ششم
  • هنری هشتم
  • طوفان
  • تاجر ونیزی
  • شب دوازدهم
  • داستان زمستان
  • کمدی اشتباهات
  • درد بیهوده عشق
  • ترویلوس و کرسیدا
  • زنان سرخوش وینزر
  • رام کردن زن سرکش
  • دو خویشاوند نجیب
  • دو نجیب‌زاده ورونایی
  • پریکلس، شاهزاده تایر
  • هیاهوی بسیار برای هیچ
  • رؤیای شب نیمه تابستان
  • هر طور که شما دوست دارید
  • کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است
  • نیک آن باشد که انجامش نکوست
  • اتللو
  • مکبث
  • هملت
  • لیر شاه
  • سیمبلین
  • تیمون آتنی
  • کوریولانوس
  • ژولیوس سزار
  • رومئو و ژولیت
  • آنتونی و کلئوپاترا
  • تیتوس اندرونیکوس
  • فایل صوتی mp3
  • متن کامل doc
  • پرداخت آنلاین و دریافت در تلگرام
  • Shakespeare's Sonnets
  • Shakespeare's history plays
  • Shakespeare's comedy plays
  • Shakespeare's tragedy plays